با موج گریه ها رسیدیم
تا ایستگاه انتظارش
آهسته اشک مادرم ریخت
ازچشم های بی قرارش
می برد ذکر یا خدایش
از دل توان و صبروتابم
دنبال چشم آشنایی
می گشت چشم غرق آبم
گل فرش سرخ کوچه ها بود
نقل وگلاب وبوی اسفند
شب بود و ماه و انتظار
آزادگان خسته از بند
مشتاق عطر خوب یوسف
یعقوب های دلشکسته
بر بام آسمان نشستند
با هم کبوتران خسته
با دست و شانه ای بریده
آمد میان اشک مادر
در من کسی با درد می گفت
عباس را کردند پرپر
از شوق بی اندازه دیدم
چشمان مردی بازتر شد
شام غریبان نگاهم
همراه لبخند سحر شد
کتاب "امواج ارغوانی
► دانلود (نمایش در تلفن همراه)