کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

در امتداد نور

مستند سازان

عباس عابد ساوجی

7 فروردين 1393 ساعت 11:00


از طرف انجمن عکاسان شهریار پنج تن عکاس و فیلمبردار برای ثبت لحظه ها اعزام شده بودند. مسن ترین آنها حسین نریمانی بود. عکاسی را به صورت حرفه ای دنبال می کرد و عکسهایش در نمایشگاههای داخل و خارج به نمایش گذاشته می شد. علاوه بر عکاسی، کارمند بنیاد شهید بود. دو دستگاه دوربین با خود آورده بود. وقتی لنزها را بر روی آنها سوار می کرد هر کدام چند کیلو می شدند و همۀ آنها را همیشه روی دوش با خود حمل می کرد بدون اینکه ابراز خستگی کند. برای گرفتن عکس از حالتها و زوایای مختلف لنزها را جابه جا و عوض می کرد. یک وقتی می دیدم روی زمین دراز کشیده و زمانی روی شاخۀ درختی نشسته دوربینش را تنظیم می کند. یکبار از مورچه ای که دانه ای در دهان گرفته بود، و بار دیگر از پرنده ای که از روی درختی اوج گرفته بود عکس می گرفت.
نریمانی به معنای واقعی شکارچی لحظه ها بود. یکروز صبح زود هنوز بقیه خواب بودند دیدم از پنجره رو به خیابان از یک زاویه ثابت تند و تند عکس می گرفت. گفتم از یک زاویه بسته چقدر عکس می گیری؟
گفت، صبر کن بعدا" نشانت می دهم. عکسها را که دیدم واقعا" تعجب بر انگیز بود!. تصویر بزرگی از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس روی دیوار کشیده بودند که روی سربند پیشانی اش که سبز رنگ بود با رنگ سفید و خط نستعلیق نوشته بود، عاشقان شهادت. روی کلاه کاسکت اش سر بند دیگری بود که با خط قرمز نوشته بود: یا ثارالله. نمای اطراف شهید با گلهای لاله و شقایقهای وحشی به زیبایی تزیین شده بود.
در عکس بعدی، اتومبیلی از روبروی تصویر شهید عبور می کرد و در تصویر بعدی شخصی که سوار دوچرخه بود. در عکس دیگری از همان زاویه گربه ای به دنبال غذا به گوشه وکنار سرک کشیده بود. پرسیدم چرا از هرکدام از انسانها یک تصویر، ولی از گربه چند تا؟ گفت: انسانها هم به دنبال غذا می روند اما چنان با عجله و شتاب که فرصتی برای گرفتن عکس دوباره نمی دهند...!.
سه عکاس دیگر که جوانتر بودند زیر نظر جوان بلند بالایی به نام بغدادی انجام وظیفه می کردند. هریک دوربینی داشتند و از همه جا عکس می گرفتند، اما خود بغدادی داستان دیگری داشت. دوربین بزرگ فیلمبرداری در اختیار او بود. چند روز قبل از حرکت کاروان راهیان نور، مراسم اختتامیه شعر دفاع مقدس و رونمایی از کتاب ( عرشیان به خط)، از طرف اداره حفظ آثار در فرهنگسرای الغدیر صورت می گرفت. بعد از اتمام مراسم از من و چند تن دیگر خواسته شد به اداره برویم.
به صورت نمادین سنگری در سالن اداره زده بودند و از هریک از ما خواستند خلاصه ای از حال و گذشته خود را بیان کنیم. در حالت عادی طبیعی به نظر می رسید. اداره ای که با آن همکاری می کنیم باید اطلاعاتی مختصر از ما داشته باشد اما بعدا" متوجه شدیم قصد دارند فیلم مستندی از سفر راهیان نور بسازند که این وظیفه را به بغدادی که لباسی فرا خور این کار وکلاهی برسر گذاشته بود محول کرده بودند.
با بغدادی زمانی آشنا شدم که قرار بود با تعدادی از بچه های اداره برای بازدید از باغ موزه دفاع مقدس برویم. هوای شهر آلوده بود و او به بوی بنزینی که داخل اطاق خود رو پیچیده بود حساسیت داشت. حالش چنان خراب شد که مجبور شدیم مدتی کنار خیابان ، محدودۀ برج میلاد توقف کنیم تا نفسی تازه کند. حال منهم بهتر از او نبود اما مدارا می کردم. جاده را اشتباه رفته بودیم و مدتها در اتوبانها سرگردان بودیم. ساعت ۱۱رسیدیم ولی مجبور شدیم برگردیم! چون سه شنبه ها موزه کلا" تعطیل بود...!



                                                  
                                                     عباس عابد ساوجی


کد مطلب: 2502

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/note/2502/مستند-سازان

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com