کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روایت سیره شهدا

پیت نفت

شهيد مجيد شريفي

16 آبان 1395 ساعت 9:58


جنگ تازه تمام شده بود. نفت به سختي گير مي آمد. دو حلب خالي دادم دست مجيد. فرستادمش دنبال نفت. بعد از چند ساعت با يک حلب برگشت. گفتم: « کو يکي ديگه اش؟ » گفت: « پيرزني را مي شناسم که خيلي فقيره. بنده ي خدا شوهرش هم معلوله. آن يکي حلب را دادم به او. » گفتم: « توي اين گير و دار چرا حاتم بخشي مي کني؟ » گفت: « چطور شما، دو تا حلب نفت داشته باشين و آن بنده ي خدا هيچي؟ دلواپس نباشيد، اگر خواستيد دوباره مي روم برايتان مي گيرم. » از حرفي که زده بودم بدجور پشيمان شدم.

کتاب شيفتگان خدمت، صص 88-87

► دانلود (نمایش در تلفن همراه)


کد مطلب: 8099

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/8099/پیت-نفت

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com