کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روایت سیره شهدا

اگر کار نیست جای دیگر بروم

شهید حسن سلطانی

23 ارديبهشت 1395 ساعت 11:54


این شیر خدا؛ حسن سلطانی مدتی در هورالعظیم نزد من بود. با شنا کردن، داخل مواضع عراقی ها می رفت، عجیب این که در خط خودشان از او می ترسیدند و فرار می کردند. می گفت: « یک روز داخل آب رفتم. چند عراقی در آب شنا می کردند، وقتی به آن ها نزدیک شدم، از ترس نمی دانستند چه طور شنا کنند، جیغ کشیدند و خودشان را به خط رساندند». وقتی که از خط برمی گشت، اول نماز می خواند و بعد ظرف های بچه های مخابرات را می شست و چادرشان را تمیز می کرد. * او عاشق کار کردن بود.
به من می گفت: « اگر این جا کار نیست من جای دیگری بروم.
چون باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم!».
خیلی هم جدی حرفش را می زد.
آن روز که حاج مختار را برد، گفتم: « این جا کار نداری». خمپاره 60 و مهمات و آرپی جی را پشتش بار کرده بود و می آورد، گفتم: « با این همه خستگی کجا می روی؟» گفت: « بچه ها مهمات می خواهند، خوب نبود دست خالی بیایم.»
جلو رفت و مهمات را به بچه ها رساند.

کتاب رندان جرعه نوش، صص 129-130.

► دانلود (نمایش در تلفن همراه)


کد مطلب: 7253

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/7253/اگر-کار-نیست-جای-دیگر-بروم

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com