مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
۹
۰
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۲۳
کد مطلب : ۲۷۱۰
در امتداد نور

سه راهی شهادت

سه راهی شهادت
از پل نهر عَرایِض گذشتیم تابلویی بود که نوشته بود: شلمچه 10 کیلو متر. به فاصله هر چند متر در سمت چپ جاده، بنری نصب شده بود عکسی مربوط به یکی از شهدای دوران دفاع مقدس و یا یکی از شهدای انرژی هسته ای. ساختمان گمرک مرزی شلمچه از دور پیدا بود. خود روهای حامل بار در دو طرف مرز به نوبت ایستاده بودند تا بعد از بازرسی و اقدامات قانونی از گمرک عبور کنند. اتوبوس در بخش پارکینگ ایستاد و ما پیاده شدیم. اولین تابلو و دست نوشته ای که جلب توجه کرد نوشته بود: ... و اما،شهید را به یــــــــــاد بسپارید نه به خــــاک. چشمم که به کانال های آب افتاد یاد جانباز محمد حسن شهرکی افتادم که در صفحه 78 کتاب عرشیان به خط با عنوان نبـرد شلمچه می گوید: ...به شلمچه که رسیدیم چنان گلوله بارانی بود که زمین مانند کشتیی که بر روی امواج سوار باشد تکان می خورد و می لرزید. کنار خاکریزی که به خاکریز دکتر چمران معروف بود پیاده شدیم. گفتند هر کس با هر وسیله ای که دراختیار دارد برای خود حفره روباه بکند. با سرنیزه هایی که داشتیم شروع کردیم به کندن حفره تا از بر خورد ترکش گلوله های توپ و خمپاره در امان باشیم. باید تا رسیدن دستور جدید منتظر می ماندیم. شاهد درگیری دو نیرو بودیم. بعد از نماز بود که گفتند سوار تویوتاها بشوید. به هر گروهان شش دستگاه خود رو رسید. فرمانده گردان احمد نوزاد در ستون اول قرار گرفت و بقیه پشت سر آنها، تا حدی جلو رفتیم که دیگر امکان تردد با ماشین نبود. باید از سه راهیِ شهادت می گذشتیم. دشمن از همه طرف بر سه راهی تسلط داشت. گرای آنجا توسط خمپاره و توپخانه دشمن ثبت شده بود فقط باید گلوله را می گذاشتند و شلیک می کردند. برای عبور از آن جا با سرعت تمام می دویدیم، نفرات جلویی روی زمین می افتادند و پشت سری ها از روی مجروحین یا شهدا عبور می کردند بدون اینکه لحظه ای مکث کنند!. این کار به اندازه ای ادامه پیدا کرد تا عده ای توانستند از سه راهی عبور کرده خاکریز اول تا سوم را پشت سر بگذارند. پشت خاکریز چهارم منتظر شدیم تا دستور تازه صادر شود. خاکریزها، میان آب به فاصله های معین زده شده بود. هرکس در جایی زمیگیر شد ومنتظرفرمان نشست. آتش بقدری زیاد بود که داشتن جان پناهی کوچک نعمت بزرگی به حساب می آمد. در چنین شرایطی چشمم خورد به سنگری که بوسیله هشت یا ده گونی کوچک که با خاک پرشده بود. معلوم بود توسط بچه های گردان مالک اشتر که نقش خط شکن را داشتند زده شده بود. داخل آن سنگر کوچک پریدم و به کمک تیر بارچی ها گفتم بیایید اینجا در صورت نیاز دنبالتان نگردم. هر کس به آنجا می رسید خود را پرت می کرد داخل سنگرکوچک ، طوری شد دیگر تکان خوردن هم برایمان غیر ممکن شده بود و بر روی پاهای همدیگر دراز کشیده بودیم. گلوله بود که دور و برمان می بارید و ترکشهای فراوانی که از بالای سرمان زوزه کشان عبور می کرد. از روی لباس ها باد گیر پوشیده بودیم، زیاد دویده بودیم بدن ها خیس عرق شده بود. درون سنگرکوچک نمی توانستیم حرکت کنیم عرق بدن ها خشک شده و سرما اثر خود را گذاشته بود به شدت می لرزیدیم. دندان های خیلی ها از لرزش زیاد به هم می خورد وصدای ناهنجاری تولید می شد. کم کم نق و نوق بچه ها در آمده بود که یک گلوله 120 خمپاره دریک متری ما داخل آب فرود آمد و آب را به سرو روی ما پاشید. گفتم تا شما باشید ناشکری نکنید. قراربود گردان مالک اشتر تا جایی که توان دارد مبارزه و پیشروی کند. بعد از آن نوبت گردان مقداد بود که وارد عمل می شد. ساعت چهار صبح بود فرمانده گردان دستور پیش روی داد. تعدادی از یاران ما، قبل از اینکه وارد عملیات شوند شهید شده بودند. کار انتقال مجروحین به پشت خط با شرایط موجود اگر غیر ممکن نبود بسیار مشکل به نظر می آمد این بود که صدای ناله مجروحان شنیده می شد اما سعی می کردند با ذکر ائمه اطهار و با یاد خدا تحمل کنند. ذکر و توسل به خداوند برای رزمندگان عادت شده بود ودر هرشرایطی مشغول ذکر و دعا بودند. باقی افراد با احتیاط و با نظم شروع به پیشروی کردند. کانالی وجود داشت که در آن ماهی زنده بخصوص بچه ماهی زیاد بود معروف شده بود به کانال ماهی. این کانال باتلاق شده بود، پا را که می گذاشتیم، چون از نوع گل رس بود چکمه در آن گیر می کرد مجبور می شدیم با فشار پا را بالا بکشیم، در نتیجه بند پوتین پاره می شد یا خود پوتین از پا خارج شده در گل گیر می کرد، فرصت بیرون کشیدن آن نبود خیلی ها مجبور می شدند قید پوتین را بزنند و با پای برهنه به نبرد ادامه بدهند. در ضمن داخل باتلاق امن تر از خشکی بود! چون قسمت خشکی را چنان گلوله باران می کردند که قدم به قدم از افراد ونیروهای ما تیر وترکش خورده روی زمین می افتادند. اما درون باتلاق از شدت صدمه ترکش ها کاسته می شد ویا خود عراقی ها آن قسمتها را کمتر گلوله باران می کردند چون نیروها در پشت خاکریزها که در خشکی بود پناه می گرفتند. نمار صبح را در همان حال وبا همان وضعیت به جا می آوردیم. این گونه نماز خواندن برای ما عادت شده بود. گاه اتفاق می افتاد دو سه روز در حین عملیات نمی توانستیم پوتین را از پا خارج کنیم. خطر ناکترین بخش این نبرد در آن لحظه، دوشکاهایی بودند که بر روی تانکها نصب شده بودند. حمله و تک از طرف ما صورت می گرفت مجبور بودیم با شرایط موجود کنار بیاییم. از کوچکترین حفره و چاله ای که گیر می آوردیم به عنوان جان پناه استفاده می کردیم و خدا را شکر می کردیم که چنین حفره ای را درمسیر ما قرار داده است. نبرد گردان خط شکن تا حدودی به نفع ما تمام شده بود، طوری که از حجم آتش تهیه کم شده بود . ساعت هشت صبح دستور دادند هر گردان به خط یک با احتیاط وارد دشت شده به سمت جاده شلمچه – بصره حرکت کند. فاصله ما تا جاده حدود سه کیلو متر بود. هنوز تعدادی تانک در سنگرها باقی مانده بود مقاومت می کردند. تعدادی تانک در پشت جاده شلمچه درحال آرایش بودند تا گردان مالک اشتر را که عرصه را از سمت راست بر نیروهای دشمن تنگ کرده بودند محاصره کنند. ما که مدتها منتظر چنین فرصتی بودیم و سختی های انتظار شب را تحمل کرده بودیم به تانک ها حمله کردیم. با فریاد الله اکبر لرزه بر اندامشان افتاده بود و بچه های ما مانند شیر های خشمگین از قفس رها شده نعره می زدند و یورش می بردند. در عملیات زیادی شرکت داشتم اما این یکی را نمی توانم آن طور که اتفاق می افتاد تعریف کنم. باید در این مورد متخصص باشی تا بتوانی آن را همانطور که اتفاق می افتاد تعریف کنی. فعلا" کاری ندارم که در آن لحظه پیروز شدیم یا شکست خوردیم. مهم آن یورشی بود که با اسلحه سبک به تانک های دشمن صورت می گرفت. چنان شجاعانه و خالی از ترس بود که فکر نمی کنم در جنگ میان ملل دیگری دیده شده باشد. می دیدیم گلوله مستقیم تانک بدن رزمنده ای را به دونیم کرده! ولی خللی در روحیه بقیه ایجاد نمی کرد وبه پیشروی و مبارزه ادامه می دادند.کارشناسان فن بر آورد کردند حدود هزار و پانصد قبضه توپ، صدها دستگاه تانک ، صدها قبضه خمپاره و ضد هوایی، دوشکا، گرینوف در منطقه مستقر شده بودند تا از پیشروی به آن سمت و سقوط شهر بصره پیشگیری کنند. حالا در این زمان همۀ آنها در حال ریختن آتش بر سر نیروهای ما بودند. با شرایط موجود پیشروی کردیم تا رسیدیم به سیصد متری جاده، در آنجا یک خاک ریز هلالی شکل بود، پشت آن مستقر شدیم اما تانک های عراقی قصد داشتند با شلیک گلوله های بیشمار خاک ریز را خراب کنند تا حفاظی برای مقاومت نداشته باشیم. فرمانده گروهان به من گفت چند نفر را بردار وبه کمک برادران گروهان مالک اشتر برو. دشمن قصد دارد از آن نقطه اقدام به پاتک کند. ده نفر را صدا کردم، حدود دویست الی سیصد متر را به حالت دو پیش رفتیم تا به خاک ریز دیگری رسیدیم که حدود یک متر ارتفاع داشت. تا به خاک ریز برسیم سه نفر از ده نفر مجروح شده بین راه افتاده بودند. به دونفر گفتم از سمت چپ ودو نفردیگرازسمت راست حراست کنند. سه نفردیگررا به صورت پشتیبانی قرار دادم. سه نفر عراقی را که در گودالی پنهان شده بودند به اسارت گرفتیم و به پشت انتقال دادیم. یک تانک تی 72شروع به مانورکرد، به طرف ما نزدیک می شد. به آر پی جی زن گفتم صبر کن نزدیک بشود بزن، سعی کن تیر خطا نرود. سه تیر به سینه تانک زد هیچکدام اثر گذارنبود. خاصیت این گونه تانک (تی 72) در همین است که فقط از پهلو آسیب پذیر است. دلیل مانورشان به این علت بود که نقشه داشتند یکی از آنها جلوبیاید، اگر خبری نشد بقیه که در فاصله دورتری پشت خاکریزها بودند پیشروی کنند و دست به عملیات بزنند. در همین گیرو دار بودیم که فرمانده گردان با ده نفر دیگر آمدند، گفت: حاجی، دو نفر آرپی جی زن با خودت اینجا بمانید تا دشمن از پشت سر ما را غافلگیر نکنند ما به کمک بچه های مالک اشتر برویم احتیاج به کمک دارند. تانک های دشمن با دوشکا تیرتراش می زدند. تیر تراش به نوعی شلیک از سطح یک متری زمین بوسیله دوشکا گفته می شد که در اصطلاح افردی که سر پا هستند را درو می کند. در این حالت عبور ومرور به صورت سرپا غیر ممکن می شود، فقط با توکل به کمک خداوند بود که نیروهای ما دست به تردد می زدند معلوم است که صدمات هم به همان نسبت زیاد می شود چون لازم بود و فرصت هم خیلی کم بود. یک نگاهم به بچه های خودمان بود ونگاه دیگرم به نیروهای دشمن تا همه چیز را زیر نظر داشته باشم. حدود بیست دقیقه گذشته بود که دیدم بچه های مالک در حال عقب نشینی هستند. فرمانده گردان دوان دوان برگشت وخود را پشت خاکریز انداخت وغلت زد افتاد پایین. دیدم تیر خورده است. بغلش کردم و پرسیدم برادر نوزاد چه شده؟ گفت فورا" به بچه ها اطلاع بدهید عقب نشینی کنند! نگذارید کسی جا بماند. هر یک از بچه هایی را که همراهم بودند به سمتی فرستادم تا به بقیه اطلاع بدهند. بچه ها که فهمیدند فرمانده گردان نزد من است درآنجا جمع می شدند. فرمانده گفت جمع نشوید به پشت خط حرکت کنید. عراقی ها که متوجه شده بودند فرمانده آنجاست شدت آتش را در آنجا متمرکز کرده بودند. چند قدم رفته بودیم که با گلوله ضد هوایی 23 میلی متری کتف فرمانده را هدف قرار دادند. همیشه با افتخار وغرورحرکت می کرد تا ترس را در جان رزمندگان از بین ببرد. شدت گلوله به حدی بود که دست و قسمتی از کتف جدا شده به یک سو، و خودش به سمت دیگری پرت شد. چند لحظه بعد شهید شد. دنیا به نظرم تیره وتار شده بود. غم واندوه بر فضای موجود حاکم شد. با اینکه حجم آتش دشمن خیلی زیاد بود اما یاران وفا دار حاضر نشدند جسد فرمانده را آنجا رها کنند. هر طور بود به صورت خزیده وکشان کشان بر روی برانکارد تا پشت خط جسد فرمانده را حمل کردند. ماموریت گردان پایان یافته بود، به اردوگاه موقت کنار کارون برگشتیم. آمار گرفتند دقیقا" از گردان مقداد 41 نفر شهید و حدود 80نفر مجروح شده بودند. بچه ها دو روز برای شهادت فرمانده وسایر همرزمان عزاداری کردند . مجددا" نیروها را سازماندهی کردند واز کل گردان که باقی مانده بود،از افرادی که شخصا" اعلام آمادگی کردند یک گروهان با یک دسته تشکیل دادند به فرماندهی علی جزمانی.
نام شما

آدرس ايميل شما

میثم
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر....

آقاس ساوجی ! خیلی لذت بردم/ممنون
اسدالله شریفی
استاد عابدسلامی به گرمای خورشید.......نمیدانم عواطف ومکنونات درونی ام رابا کدام جملات بیان نمایم..هربارکه بانوشته های تحسین برانگیزتان مواجه میشوم تحت تاثیر اندیشه های زلالتان قرارمیگیرم وگاهی اشک بردیدگانم جاری میشود..خداوند متعال راخاضعانه شاکرهستم که بزرگ مرذانی ازجنس حماسه وجانفشانی که خود مبدان نبردوپیکاربامتجاوزان رادرصحنه ی کارزار با تمام وجود احساس کرده اند.......زبرا نویسندگانی که اکنون معارف جاودانه ی جنگ را درعین بلاغب به رشته ی تحریردرمیاورند...هم لطافت دفاع مقدس رالمس کرده اند وهم خشونت های جنگ رادشمنانی که هرگز ایین واداب رزم جوانمردانه رادرمیدان رزم رعایت نمیکردند اما سلحشوران وجنگاوران ایران اسلامی بانهایت ملاطفت ومروت بااسیران رفتارمیکزدند..واین جوانمردیها وازادگی ها درصفحات خونرنگ تاریخ ثبت وضبط گردیده است...بامطالعه ی نوشته هایتان هربار به وجد میایم وصمیمانه مباهات مینمایم امیدوارم اندیشه های بی بدیلتان درراستای تنویر معارف دفاع مقدس هماره جوشان وجاری باشد تاجوانان فهیم وهوشمندمان نهایت بهره راازاین مفاهیم ببرند.....درپناه حضرت احدیت سرافرازوسلامت باشید ...التماس دعا...خداقوت...
راحله
حق را فقط در خون شهدا می توان دریافت کرد(جلال ال احمد)

سایت زیبا و جامعی است.سپاسگزارم.
مصطفی فدویان
به شلمچه که رسیدیم چنان گلوله بارانی بود که زمین مانند کشتیی که بر روی امواج سوار باشد تکان می خورد و می لرزید.

حاج عباس حظ کافی بردم.
م.فق باشید.
عابد ساوجی
از دوستانی که مطالعه می کنند و نظر می گذارند و لطفشان شامل ما می شود نهایت سپاس را دارم بخصوص دوست عزیز و فهیم و گرامی ام جناب سرهنگ شریفی که خود شاعری فرهیخته، محققی کوشا و روح لطیفی دارند.
خواهرشهید
متشکرم
برزگر
برادرهرگزاجازه نده که اسلحه ی من برزمین بیفتد.همه ی آینده ی دنیا،امروزبه ماوآنچه که می کنیم وابسته است.خداوندبرماجوانان منت نهاده ووظیفه ی تحول کره ی زمین رابه سوی آینده ی روشن قسط وعدل برعهده ی مانهاده است.وبرادر،بازهم سفارش می کنم،مبادااسلحه ی من برزمین بیفتد¤شهیدسیدمرتضی آوینی روحش شاد¤انشاالله ماهم میرویم تاخط امام(ره) بماندالتماس دعا¤برزگر
فاطمه حسنی
رسول خدا فرمودند:بهترین امت من در آخرالزمان کسانی هستندکه بوسیله ی شهادت گلچین میگردند
حدیث
گل هاي سپاسم نثار شما