جمال درزیور گفت: ما ابتدا فکر می کردیم که این نوجوان نقشه ای در سر دارد و می خواهد با این حرف ها وارد سازمان شود و بهتر از قبل بتواند برای نیروهای ضدانقلاب جاسوسی کند، به همین خاطر در ابتدای خیلی سخت و سنگین او را زیر نظر گرفتیم و رفتارهایش را زیر ذره بین قرار دادیم، اما مدتی بعد فهمیدیم که واقعاً این نوجوان تصمیم گرفته است که در خدمت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد باشد.
به گزارش راهیان نور، خاطرات جمال درزیور از بازماندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد، در چند قسمت در این سایت منتشر می شود:
***سوءاستفاده گروهک های ضدانقلاب از احساسات جوانان و نوجوانان
گروهک های ضد انقلاب برای اینکه جوانان را جذب نمایند، ابتدا احساسات آن ها بر می انگیختند. آن ها برای این کار سرودهای حماسی را به زبان محلی پخش می کردند تا روحیه دلاوری و شجاعت جوانان را تحریک نمایند و بعد از اینکه جوانان را جذب می کردند در مرحله اول خبرچینی و جمع آوری اطلاعات را به آنان آموزش می دادند، تا یک جوان ابتدا با جمع آوری اطلاعات از سطح شهر و روستاها در دام آنان گرفتار شود و بعد از آن یک جوان فریب خورده را مسلح می کردند و او را آواره کوه و بیابان می کردند.
گروهک های ضد انقلاب برای به دست آوردن اهداف شوم خود حتی به نوجوانان هم رحم نمی کردند. یک بار نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به یک نوجوان ده ـ یازده ساله که مشغول خرید و فروش اجناس دست دوم بی ارزش در سطح شهر بوده مشکوک می شوند و او را دستگیر می کنند. در واقع این نوجوان در حال جمع آوری اطلاعات از مراکز نظامی سطح شهر سنندج بوده که به دام نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد می افتد.
من ابتدا هر چه به این نوجوان نگاه می کردم، فکرش را هم نمی کردم که اهل جاسوسی و خبر چینی باشد، اما این نوجوان که فطرت پاکی داشت، خودش خیلی زود زبان باز کرد و گفت: گروهک کومله به من پول می دهد و در مقابل از من می خواهد که هر روز از مقابل پادگان ها و پایگاه های نظامی عبور کنم و تردد نیروهای نظامی را به آن ها گزارش بدهم، من هم پولم را می گرفتم و عبور و مرور نیروهای بومی و غیر بومی را به آن ها گزارش می دادم.
گروهک های ضد انقلاب حتی به این نوجوان دست فروش هم رحم نکرده بودند. این نوجوان چند روزی میهمان ما بود و بعد از اینکه متوجه شدیم هیچ گناهی ندارد و هم چون سایر جوانان در دام گروهک های ضدانقلاب گرفتار شده است، او را آزاد کردیم.
چند روز بعد از این ماجرا نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد متوجه حضور مجدد این نوجوان در اطراف پایگاه سازمان پیشمرگان مسلمان کرد می شوند و دوباره او را دستگیر می کنند. این بار نوجوان با چشمانی گریان وارد محوطه سازمان شد و گفت: دوست دارم در خدمت سازمانی باشم که نیروهایش هم چون برادر با هم برخورد می کنند. این نوجوان که هوش سرشاری داشت می گفت: در طول مدتی که پایگاه را زیر نظر داشتم و رفت و آمد نیروها را زیر نظر می گرفتم، متوجه نمی شدم چه کسی رییس است و چه کسی مرئوس؟ نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد هم چون برادر با هم برخورد می کنند و هیچ نیرویی خودش را نسبت به شخص دیگر بالاتر نمی داند. به همین خاطر تصمیم گرفته ام از امروز در خدمت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد باشم.
ما ابتدا فکر می کردیم که این نوجوان نقشه ای در سر دارد و می خواهد با این حرف ها وارد سازمان شود و بهتر از قبل بتواند برای نیروهای ضدانقلاب جاسوسی کند، به همین خاطر در ابتدای خیلی سخت و سنگین او را زیر نظر گرفتیم و رفتارهایش را زیر ذره بین قرار دادیم، اما مدتی بعد فهمیدیم که واقعاً این نوجوان تصمیم گرفته است که در خدمت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد باشد.
یک بار در یکی از عملیات های جاده مریوان که تعدادی از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در نقطه ای در کمین نیروهای ضدانقلاب گرفتار شده بودند و مهماتشان تمام شده بود، همین نوجوان گفت: من می توانم از لای درختان خودم را به آن چند نفر برسانم و مقداری مهمات به آن ها بدهم. در آن شرایط سخت که احدی نمی توانست سرش را از سنگر بیرون آورد، همین نوجوان چند خشاب در شال کمری اش قرار داد و با شجاعت و چابکی مثال زدنی خودش را به نیروهای گرفتار در کمین رساند و مهمات را به آن ها تحویل داد.
البته از این دست جوانان و نوجوانان کم نبودند که در دام گروهک های ضد انقلاب گرفتار شدند، اما به محض اینکه با هویت پوشالی گروهک های ضد انقلاب روبرو می شدند خیلی زود توبه می کردند و به دامان انقلاب اسلامی بازمی گشتند. نیروهای تواب به دلیل اینکه از نزدیک جنایت و خیانت گروهک های ضدانقلاب را مشاهده کرده بودند، با جان و دل برای انقلاب اسلامی زحمت می کشیدند و در سخت ترین مراحل که کمتر کسی حاضر به جانفشانی بود، پیشقدم می شدند.
ادامه دارد ...
انتهای پیام/