طلائیه- جهاد رسانه ای شهید رهبر-خانم گیلوری گفت: فرزندم موقع رفتن گفت: مادر جان اگر من شهید شدم برایم گریه می کنی؟گفتم نه عزیز دلم، خون تو برای درخت اسلام نیاز است و او با لبخندی سرشار از رضایت حرکت کرد
بعد از شهادتم برایم گریه می کنی/ ابراهیم به سمت شهادت می دوید
15 اسفند 1393 ساعت 20:18
طلائیه- جهاد رسانه ای شهید رهبر-خانم گیلوری گفت: فرزندم موقع رفتن گفت: مادر جان اگر من شهید شدم برایم گریه می کنی؟گفتم نه عزیز دلم، خون تو برای درخت اسلام نیاز است و او با لبخندی سرشار از رضایت حرکت کرد
به گزارش خبرنگار راهیان نور، خانم گیلوری مادر دو شهید*احمد و ابراهیم* عنوان کرد: فرزند اولم احمد بعد از چهارماه از ازدواجش به شهادت رسید و یادم هست که موقع رفتن گفت: مادر جان اگر فرزندم پسر بود اسمش را مجید و اگر دختر بود اسمش را زهره بگذارید و بعد گفت: مادر جان اگر من شهید شدم برایم گریه می کنی؟
گفتم نه عزیز دلم، خون تو برای درخت اسلام نیاز است و او با لبخندی سرشار از رضایت حرکت کرد و بعد از رفتنش دخترش زهره به دنیا آمد ولی هیچگاه پدرش را ندید.
وی بیان کرد: فرزند دومم ابراهیم هم در عملیات والفجر مقدماتی شهید شد.ابراهیم سنش کم بود و به جبهه اعزامش نمی کردند و خیلی جاها رفت تا بتواند اعزام بشود و به مراد دلش برسد.
خانم گیلوری گفت: شبی به سمت حسینیه ی یوم الغدیر رفته بودم از دور جوانی را دیدم که کنار درب حسینیه ایستاده است او را نشناختم در دلم گفتم که این جوان چقدر نورانی است جلوتر که رفتم دیدم ابراهیم خودم است گفتم: در مسجد دارند برای جبهه نام نویسی می کنند نمی خواهی اسمت را بنویسی! ابراهیم با خوشحالی وصف ناشدنی گفت: بله مادر و با اصرار من اسمش را نوشتند.
وی اظهار کرد: از همان شب ابراهیم با لباس بسیجی تا نیمه های از شب با خداوند راز و نیاز می کرد و من به این ارتباط او با خدا غبطه می خوردم و بالاخره روزی آمد و گفت: مادر قسمت شده که برای جبهه اعزام شوم و همان روز که به بدرقه ی او رفتم و پشت سرش آب ریختم دیدم دارد به سمت حسینیه می دود و همان جا احساس کردم که ابراهیم به سمت شهادت می دود و این آخرین نگاه من به او بود تا اینکه بعد از ۱۱سال پیکرش را برایم آوردند.
کد مطلب: 4427