تاریخ انتشار
يکشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۳۳
کد مطلب : ۵۵۹۱
خاطرات شهید داریوش چاپاری از زبان همسر و دخترش
او یک انقلابی واقعی بود و سرانجام به آرزویش رسید
به گزارش سرویس راوی راهیان نور، همواره شنیدن خاطرات شهدا از خانوادههای آنان انسان را به فکر فرو میبرد. از این خاطرات رشادتهای شهدا و صبر و استقامت خانوادهها خصوصا مادران و همسران شهید را می توان دید. به این منظور پای صحبت های خانواده شهید داریوش چاپاری از مؤسسان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد نشستیم، از سختیهای دوران جنگ و دلخوشیهای آن دوران تا دلتنگیهای امروز بچه های شهید...
پیشمرگ شهید داریوش چاپاری در شهریور ماه سال ۱۳۲۸ در محله چهار باغ سنندج دیده به جهان گشود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران ستم شاهی با عشق به اسلام و حضرت امام (ره) در صف مجاهدین و مبارزین قرار گرفت و در جریان پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با انجام کارهایی چون پایین آوردن مجسمه شاه و کمک به آزاد کردن زندانیان در بند ساواک مورد انتفام و کینه توزی گروهک ها و فرقه هایی قرار گرفت که در زمان ناامنی در منطقه کردستان شکل گرفته بود و این خاطره و کارهای مبارزانه ایشان هیچ گاه از خاطر آنها پاک نشد.
با توجه به شکل گیری احزاب و گروهک های مزدور و ضد انقلاب در کردستان در اسفند ماه ۵۸ شهید چاپاری به همراه تعدادی دیگر از همرزمان با مراجعه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کرمانشاه و به همراه شهید بروجردی عازم تهران و به محضر مقام معضم رهبری امام خامنهای (مدظله العالی) و شهید چمران شرفیاب و مأموریت می یابند که سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه سنندج را تشکیل دهند.
شهید چاپاری بعنوان مسئول عملیات سازمان دوشادوش دیگر رزمندگان مهاجر و انصار سپاه اسلام در پاکسازی منطقه از لوث وجود ضدانقلاب و گروهک ها و اشرار، جانفشانی و مجاهدت می کند، تا این که در یکی از عملیات ها از ناحیه چشم و گوش مجروح و به افتخار جانبازی ۵۵ درصد نائل می شود.
اما از آنجایی که شهید چاپاری با رهبر و مقتدای خویش عهد و پیمان بسته، مشکلات جسمی و از دست دادن بینایی در عزم راسخش خللی ایجاد نمی کند و به مبارزات خود ادامه می دهد و حتی در این راه چندین بار مورد سوء قصد ضد انقلاب قرار می گیرد و در نهایت شهید گرانقدر پس از عمری مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در پاسداری از انقلاب اسلامی در بیست و ششم آذر ماه سال ۸۴ در محله فیض آباد شهر سننندج ناجوانمردانه توسط ایادی استکبار و ضد انقلاب ترور و به فیض عظمای شهادت نائل می آید.
شرافت صبحانی همسر شهید برایمان می گوید: زندگی خوبی داشتیم. مرد دلسوزی بود هم برای خانواده و پدر مادر هم برای دوستان و آشنایان. انقلاب را دوست داشت و زحمات زیادی برای انقلاب کشید. ما راضی بودیم که وارد فعالیت های انقلابی شود و خودش هم خیلی دوست داشت.
وی افزود: در سال ۱۳۵۳ با ایشان ازدواج کردم. در دوران جنگ هر موقع مجروح می شد به ما نمی گفت ما همیشه در خانه بودیم و حرفی به ما نمی زد. بارها ما را تهدید کردند مثلا می گفتند: باید بگویی همسرت کجاست وگرنه ما بچه های شما را با خود می بریم.
این خانم شهید گفت: آن زمان مادر شوهرم هنوز فوت نکرده بود، ما را با هلی کوپتر برد کرمانشاه، چون اینجا درگیری کم بود. ما از کرمانشاه به داریوش تلفن زدیم او آمد و ما را به کامیاران برد. در آنجا حدود ۶ یا ۷ ماه بودیم. وقتی آنجا درگیری شروع شد دوباره ما را با هلی کوپتر فرستاد کرمانشاه. در کرمانشاه هتل گرفتیم.
شرافت سبحانی در پایان بیان کرد: بعد از جنگ سنندج دیگر آرام شده بود، جندبار جلوی مغازهاش به طرفش تیر اندازی کردند و میخواستند ترورش کنند. ۱۰ تا ۱۵ سال خانه ما دهگلان بود که از صبح می آمد سنندج و عصر برمیگشت خانه. هیچکس برایم مثل شهید نمی شود، بعد از آن زندگی برایم به سختی می گذرد. هر روزم به یاد او سپری می شود.
در ادامه پای صحبتهای سمیه چاپاری فرزند شهید داریوش چاپاری نشستیم
وی گفت: اخلاق و رفتار پدرم همیشه الگو بود و خیلی از تجربیات زندگیش را برای ما میگفت. بسیار صبور بودند و همیشه می گفت از خود گذشتگی کنید و حق مردم را پایمال نکنید. الگوی پدر من صبور بودنش است. سادگیش خوب بود و به کسی ضرر نمی رساند و به ما تأکید میکرد که به کسی ضرر نرسانیم.
سمیه چاپاری افزود: از اینکه فرزند این شهید هستم بسیار خوشحالم و حسش را نمی توانم بگویم. راه پدرم را ادامه می دهم زیرا این کار باعث سربلندی است.
این دختر شهید در پایان اذعان کرد: پدرم خاطرات زیادی داشت و به موقع حرف می زد و سعی میکرد کارهایش را به موقع انجام بدهد و همیشه به ما می گفت اگر تمام کارهای من خوب نبود شما به پای خوبی خودتون بگذارید و برای بقیه ی مردم الگو باشید. پیام من این است که فقط بتوانیم راه شهدا را ادامه بدهیم.
انتهای پیام/
پیشمرگ شهید داریوش چاپاری در شهریور ماه سال ۱۳۲۸ در محله چهار باغ سنندج دیده به جهان گشود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران ستم شاهی با عشق به اسلام و حضرت امام (ره) در صف مجاهدین و مبارزین قرار گرفت و در جریان پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با انجام کارهایی چون پایین آوردن مجسمه شاه و کمک به آزاد کردن زندانیان در بند ساواک مورد انتفام و کینه توزی گروهک ها و فرقه هایی قرار گرفت که در زمان ناامنی در منطقه کردستان شکل گرفته بود و این خاطره و کارهای مبارزانه ایشان هیچ گاه از خاطر آنها پاک نشد.
با توجه به شکل گیری احزاب و گروهک های مزدور و ضد انقلاب در کردستان در اسفند ماه ۵۸ شهید چاپاری به همراه تعدادی دیگر از همرزمان با مراجعه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کرمانشاه و به همراه شهید بروجردی عازم تهران و به محضر مقام معضم رهبری امام خامنهای (مدظله العالی) و شهید چمران شرفیاب و مأموریت می یابند که سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه سنندج را تشکیل دهند.
شهید چاپاری بعنوان مسئول عملیات سازمان دوشادوش دیگر رزمندگان مهاجر و انصار سپاه اسلام در پاکسازی منطقه از لوث وجود ضدانقلاب و گروهک ها و اشرار، جانفشانی و مجاهدت می کند، تا این که در یکی از عملیات ها از ناحیه چشم و گوش مجروح و به افتخار جانبازی ۵۵ درصد نائل می شود.
اما از آنجایی که شهید چاپاری با رهبر و مقتدای خویش عهد و پیمان بسته، مشکلات جسمی و از دست دادن بینایی در عزم راسخش خللی ایجاد نمی کند و به مبارزات خود ادامه می دهد و حتی در این راه چندین بار مورد سوء قصد ضد انقلاب قرار می گیرد و در نهایت شهید گرانقدر پس از عمری مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در پاسداری از انقلاب اسلامی در بیست و ششم آذر ماه سال ۸۴ در محله فیض آباد شهر سننندج ناجوانمردانه توسط ایادی استکبار و ضد انقلاب ترور و به فیض عظمای شهادت نائل می آید.
شرافت صبحانی همسر شهید برایمان می گوید: زندگی خوبی داشتیم. مرد دلسوزی بود هم برای خانواده و پدر مادر هم برای دوستان و آشنایان. انقلاب را دوست داشت و زحمات زیادی برای انقلاب کشید. ما راضی بودیم که وارد فعالیت های انقلابی شود و خودش هم خیلی دوست داشت.
وی افزود: در سال ۱۳۵۳ با ایشان ازدواج کردم. در دوران جنگ هر موقع مجروح می شد به ما نمی گفت ما همیشه در خانه بودیم و حرفی به ما نمی زد. بارها ما را تهدید کردند مثلا می گفتند: باید بگویی همسرت کجاست وگرنه ما بچه های شما را با خود می بریم.
این خانم شهید گفت: آن زمان مادر شوهرم هنوز فوت نکرده بود، ما را با هلی کوپتر برد کرمانشاه، چون اینجا درگیری کم بود. ما از کرمانشاه به داریوش تلفن زدیم او آمد و ما را به کامیاران برد. در آنجا حدود ۶ یا ۷ ماه بودیم. وقتی آنجا درگیری شروع شد دوباره ما را با هلی کوپتر فرستاد کرمانشاه. در کرمانشاه هتل گرفتیم.
شرافت سبحانی در پایان بیان کرد: بعد از جنگ سنندج دیگر آرام شده بود، جندبار جلوی مغازهاش به طرفش تیر اندازی کردند و میخواستند ترورش کنند. ۱۰ تا ۱۵ سال خانه ما دهگلان بود که از صبح می آمد سنندج و عصر برمیگشت خانه. هیچکس برایم مثل شهید نمی شود، بعد از آن زندگی برایم به سختی می گذرد. هر روزم به یاد او سپری می شود.
در ادامه پای صحبتهای سمیه چاپاری فرزند شهید داریوش چاپاری نشستیم
وی گفت: اخلاق و رفتار پدرم همیشه الگو بود و خیلی از تجربیات زندگیش را برای ما میگفت. بسیار صبور بودند و همیشه می گفت از خود گذشتگی کنید و حق مردم را پایمال نکنید. الگوی پدر من صبور بودنش است. سادگیش خوب بود و به کسی ضرر نمی رساند و به ما تأکید میکرد که به کسی ضرر نرسانیم.
سمیه چاپاری افزود: از اینکه فرزند این شهید هستم بسیار خوشحالم و حسش را نمی توانم بگویم. راه پدرم را ادامه می دهم زیرا این کار باعث سربلندی است.
این دختر شهید در پایان اذعان کرد: پدرم خاطرات زیادی داشت و به موقع حرف می زد و سعی میکرد کارهایش را به موقع انجام بدهد و همیشه به ما می گفت اگر تمام کارهای من خوب نبود شما به پای خوبی خودتون بگذارید و برای بقیه ی مردم الگو باشید. پیام من این است که فقط بتوانیم راه شهدا را ادامه بدهیم.
انتهای پیام/