تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۱
کد مطلب : ۹۵۵۶
در گفت وگو با همسر شهید مدافع حرم سردار حاج رضا فرزانه :
سردار شهیدی که با خادمی شهدا در راهیان نور به آرزوی دیرینه خود رسید
این شهید مدافع حرم از جانبازان هشت سال جنگ تحمیلی هم بود که در سال 63 در منطقه عملیاتی «مجنون» از ناحیه کتف، سال 65 در منطقه عملیاتی «شلمچه» از ناحیه سر و گوش و در سال 67 در محور «دربندیخان» شیمیایی شده و به درجه رفیع جانبازی نائل شده بود. او سال گذشته در روز پنج شنبه 22 بهمن ماه، بعد از گذشت 40 روز حضور در سوریه به دست تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
معصومه ولی همسر سردار شهید رضا فرزانه که در اردوهای راهیان نور امسال حضور داشت در گفتوگو با خبرنگار راهیان نور دلیل حضور سردار فرزانه در راهیان نور را این چنین روایت میکند: راهیان نور آمدن شهید فرزانه بعد از تمام شدن جنگ شروع شد. 3 سال بعد یک گروه را آورد و به عنوان راوی در آن گروه بود و در مراکز و جاهای مختلف روایتگری می کردند. علاوه بر روایتگری در مناطق عملیاتی در منزل خودمان هم روایتگری داشتیم و با سه تا پسرها روایتگری داشتیم تا اینکه گذشت و از لشکر 27 بازنشسته شدند و در ستاد مرکزی راهیان نور کشور مشغول به خدمت شد.
وی ادامه میدهد: شهید فرزانه در روایتگری به دیگران تاکید میکرد که حقیقت جنگ را بگویید و از شهدا بت نسازید و خودشان هم همینگونه بود و حقایق جنگ را برای زائران تعریف میکرد چون حقیقت را می گفت بیشتر به دل جوانان و زائران مینشست و جوانان با جان و دل گوش میکردند. روحیه ای هم که در ایام راهیان نور داشت بسیار بشاش بود و وقتی میآمدند منطقه خیلی دگرگون می شد و مانند زمان جنگ می گفت که باید وظیفه خود را به خوبی انجام داد.
همسر شهید فرزانه میگوید: ما مانند افراد عادی در اردوهای راهیان نور حضور پیدا میکردیم و شهید فرزانه میگفت شما هم مانند افراد عادی هستید و هیچ فرقی با بقیه زائران ندارید. ما در منزل روایتگری منزل داشتیم و شهدا و همرزمان شهیدش الگویش بودند. زندگی را بسیار ساده میگرفت و میگفت من در زندگی از شهید همت الگو گرفتم موقعی که شهید می شود اثاثش نصفه وانت نمی شد و میگفت از همین موضوع من الگو گرفتم و شهید کولیوند که از همرزمانش بود را به عنوان ورزشکار الگوی خود قرار میداد.
در ادامه این مصاحبه محمد حسین فرزانه فرزند سردار شهید فرزانه میگوید: پدرم بعد از بازنشستگی سه چهار سال در راهیان نور خادمی میکرد در این چهار سال همیشه سعی می کردند هر کاری که از دستشان بر میآمد انجام دهند و همین حضور در راهیان نور و خادمی برای شهدا بود که او را به آرزویش که شهادت بود برساند. پدرم حدود 6-7 سال در جنگ بودن و از بیشتر عملیاتها خاطره داشتند و در هر منطقه ای که در راهیان نور حضور پیدا میکردیم خاطرات خود از آن منطقه را تعریف می کردند . پدرم با اینکه فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بودند اما دوست داشت گمنام رفت آمد کند و حواس مردم به او پرت نشود. پدرم همیشه ما را برای شهادت خودش آماده میکرد و یکی از دلایلی که ما با شهادت پدر کنار آمدیم همین است.
وی ادامه میدهد: هر موقع که برای راهیان نور میآمدیم هیچ فرقی بین خادمان، خودش و ما نمیگداشت و همیشه می گفتند اعلام نکنید پسر فلانی هستید تا بین ما تبعیض قائل شوند و به ما بیشتر احترام بگذارند. پدرم یکی از دوستان حاج حسین همدانی بودند و آخرین جایی که با هم رفتند سفر بازی دراز بود و بعد از اینکه شهید همدانی به شهادت رسید و تصویر شهید همدانی از تلویزیون پخش می شد همیشه گریه میکرد و ناراحت بود و بعد از یک مدت به گوشی حاج حسین همدانی پیام داد که میخواهم بیام پیش شما که دو ماه از این پیام نگذشت که پدرم به شهادت رسید.
انتهای پیام/