سنندج - جهاد رسانه ای شهید رهبر - زمانی که مرا به مزارت دعوت کردی و آن اشکها و ناله های از سویدای دل را می شنیدم با خود میگفتم این ها چگونه دلداده اند؟
دل نوشته:
دلدادگی با شهید محمد حسین علم الهدی
نویسنده: خادم الشهداء سرکار خانم محدثه محمودی
27 مرداد 1397 ساعت 18:12
سنندج - جهاد رسانه ای شهید رهبر - زمانی که مرا به مزارت دعوت کردی و آن اشکها و ناله های از سویدای دل را می شنیدم با خود میگفتم این ها چگونه دلداده اند؟
محمد حسین زهرا (س)
من با تمام وجود خود اقرار می کنم که شهیدان زنده اند
بارها جنوب آمده ام و بارها فاتحه ای خواندم و گذشتم....
قتلگاه برایم مفهومی نداشت
زمانی که مرا به مزارت دعوت کردی و آن اشکها و ناله های از سویدای دل را می شنیدم با خود میگفتم این ها چگونه دلداده اند؟
داستان ها را شنیدم، نامه های دعوت عروسیشان و متحول شدنهایشان را دیدم اما هنوز نمی فهمیدم که چگونه چون عاشقی بی قرار برسر مزارت نجوای حسینم را سر می دهند؟
ده روز گذشت و به آخرین روز و زمان بازگذشت ما از یادمان رسید ولی من هنوز به آن حس زیبایی که می دیدم نرسیدم.
بچه ها ناله ها سر دادند و به شهدا می گفتند کاری کن که نرویم و از آرزو هایشان می گفتند ولی من فقط با دیدنشان گریه ام میگرفت و فقط همین.
چند روز ازآمدنم گذشت و یک روز با فرمانده هویزه درد و دل کردم و شب هنگام در خواب پسربچه ای را در قرارگاه راهیان نور و معراج دیدم که اورا محمد حسین زهرا (س) صدا می زدم. بله او سید محمد حسین علم الهدی بود نمیدانم شایدهم...
بعدها یکی از آرزوهایم و بهتر است بگویم بزرگترینش را برآورده کرد ...
شعرهایم همه از حافظه ام پاک شدند
هرکجا حرف غزل بود تو رامی خواندم
خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
انتهای پیام/
کد مطلب: 12756