تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۴۰
کد مطلب : ۱۷۱۹۱
ماجرای دستگیری ضد انقلاب و دیدار شهيد عبدالله بارنامه با برادرش
به گزارش خبرنگار راهیان نور، به مناسبت سالگرد شهادت شهيد عبدالله بارنامه که در تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۱ در ارتفاعات منطقه کوماسی شهرستان مریوان در درگیری با ضد انقلاب آسمانی شد، حسین بارنامه در گفتگویی کوتاه با این رسانه ماجرای دیدار با برادر شهیدش و دستگیری ۲ نفر از ضد انقلاب را تعریف کرد که در ادامه میتوانید این خاطره را بخوانید.
عبدالله جزو مهاجرین بود، همراه دو برادر دیگرم از سال ۱۳۵۸ مریوان را ترک کرد و به استان کرمانشاه رفت، بعد از پاکسازی کامیاران و سنندج، برای پاکسازی مریوان هم زحمتهای زیادی کشیدند و شب و روز در حال جنگ و مبارزه با ضدانقلاب بودند. خانه ما در روستا بود و چند ماه آنها را ندیده بودم.
غروب یکی از روزهای اواخر پاییز سال ۱۳۵۹ همراه چند نفر از بچههای روستای بلکر در حالی که به شدت خسته بودیم، داشتیم از مزرعه برمیگشتیم، ناگهان یکی از بچهها متوجه حضور تعدادی نیروی مسلح در پایین روستا شد، با دیدن آنها در جای خود میخکوب شدیم، وقتی ما را دیدند، چند نفرشان با صورتهای پوشیده به طرف ما آمدند، یکی از آنها جوانی نیرومند، پرانرژی و پرتوان بود، اما چون صورتش را پوشانده بود، قابل شناسایی نبود.
از وضعیت و موقعیت روستا و اینکه نیروی مسلحی در روستا هست یا نه، از ما سوالاتی پرسیدند، اطلاعات خاصی به آنها ندادیم و گفتیم: ما در مزرعه بودهایم و خبر خاصی نداریم. آن جوان قد بلند، آرام آرام به من نزدیک شد و گوشه چفیهاش را کنار زد، وقتی چهره او را دیدم از شدت خوشحالی فریاد کشیدم، آنچنان جیغ زدم که دوستانم فکر کردند، مشکلی برایم پیش آمده است، همه دویدند به سمت من و گفتند: اتفاقی افتاده؟ گفتم: اتفاقی از این مهمتر که برادرم عبدالله بعد از چند ماه رو به روی من ایستاده، آنها هم خوشحال شدند، او را در آغوش گرفتم و صورتش را بوسه باران کردم و گفتم: کاک عبدالله احتیاط کنید، ضد انقلابها در روستا هستند، گفت: شما به خانه بروید و از منزل بیرون نیایید، ما به روستا میرویم، کارم که تمام شد برای دیدار با خانواده میآیم.
عبدالله و همرزمانش روستا را محاصره کردند و پس از آن به روستا رفتند و دو نفر از عناصر ضد انقلاب را دستگیر کردند و بعد به منزل آمد و با خانواده دیدار کرد. آن دیدار جزو نقاط عطف زندگی من است و هیچگاه آن را فراموش نخواهم کرد.
لازم به ذکر است شهید عبدالله بارنامه فرزند علی و طلیعه متولد ۱ فروردین ماه سال ۱۳۳۶ و برادر شهیدان (جمال و جلال) میان خانوادهای مذهبى و کشاورز در روستاى باغان از توابع شهرستان مریوان ديده به جهان هستی گشود. او دوران كودكى خود را نزد پدربزرگش به يادگيرى قرآن پرداخت. در آن زمان به علت فشار اربابان وقت، خانواده وى ناچار به مهاجرت به روستاى بلكر از توابع شهرستان مريوان شدند.
عبدالله دوران نوجوانى خود را در كنار پدرش به كار كشاورزى پرداخت. سال ۱۳۵۹ با خانم ساعت برزونی سنت حسنه پیغمبری را بجای آورد و صاحب یک دختر به اسم گلاله شد.
او زمانی که خروش بتشکن قرن را شنید، با شور و هیجان وارد عرصه شد و تا طلوع فجر انقلاب اسلامی، کاروان مریدان روحالله را همراهی کرد.
عبدالله تحمل فشار و ظلم را نداشت و دوران مبارزات سياسى خود را علیه رژيم ستمشاهی از سر گرفت و در چند مورد توسط ساواک دستگير و بازداشت شد، اما باز به فعاليت تبليغاتى خود ادامه میداد.
سال ۱۳۵۷ همزمان با شروع انقلاب اسلامى به استان كرمانشاه رفت و به مبارزه با آنان برخاست و در آن راه متحمّل سختیهای فراوانی شد و در تاریخ یکم خرداد سال ۱۳۵۹ به عضويت سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد درآمد و خدمات ارزندهای علیه ضد انقلاب به سرانجام رساند. او در کنار ساير رزمندگان اسلام در پاکسازی شهرهای كامياران، پاوه، سنندج و مريوان همدوش شهيد محمد بروجردى و شهید دكتر مصطفی چمران عرصه را براى ضدانقلاب به تنگ آورده بود و چندين مرتبه به درجه جانبازى نائل آمد.
سرانجام در حين درگيرى با گروهکهای از خدا بیخبر ضدانقلاب در ارتفاعات منطقه كوماسى مريوان بر اثر اصابت گلوله به سر و سینه شربت گوارای شهادت را نوشید و جاودانه شد؛ پیکر پاک این شهید والا مقام در گلزار شهدای روستای دارسیران شهرستان مریوان آرام گرفته است.
انتهای پیام/
عبدالله جزو مهاجرین بود، همراه دو برادر دیگرم از سال ۱۳۵۸ مریوان را ترک کرد و به استان کرمانشاه رفت، بعد از پاکسازی کامیاران و سنندج، برای پاکسازی مریوان هم زحمتهای زیادی کشیدند و شب و روز در حال جنگ و مبارزه با ضدانقلاب بودند. خانه ما در روستا بود و چند ماه آنها را ندیده بودم.
غروب یکی از روزهای اواخر پاییز سال ۱۳۵۹ همراه چند نفر از بچههای روستای بلکر در حالی که به شدت خسته بودیم، داشتیم از مزرعه برمیگشتیم، ناگهان یکی از بچهها متوجه حضور تعدادی نیروی مسلح در پایین روستا شد، با دیدن آنها در جای خود میخکوب شدیم، وقتی ما را دیدند، چند نفرشان با صورتهای پوشیده به طرف ما آمدند، یکی از آنها جوانی نیرومند، پرانرژی و پرتوان بود، اما چون صورتش را پوشانده بود، قابل شناسایی نبود.
از وضعیت و موقعیت روستا و اینکه نیروی مسلحی در روستا هست یا نه، از ما سوالاتی پرسیدند، اطلاعات خاصی به آنها ندادیم و گفتیم: ما در مزرعه بودهایم و خبر خاصی نداریم. آن جوان قد بلند، آرام آرام به من نزدیک شد و گوشه چفیهاش را کنار زد، وقتی چهره او را دیدم از شدت خوشحالی فریاد کشیدم، آنچنان جیغ زدم که دوستانم فکر کردند، مشکلی برایم پیش آمده است، همه دویدند به سمت من و گفتند: اتفاقی افتاده؟ گفتم: اتفاقی از این مهمتر که برادرم عبدالله بعد از چند ماه رو به روی من ایستاده، آنها هم خوشحال شدند، او را در آغوش گرفتم و صورتش را بوسه باران کردم و گفتم: کاک عبدالله احتیاط کنید، ضد انقلابها در روستا هستند، گفت: شما به خانه بروید و از منزل بیرون نیایید، ما به روستا میرویم، کارم که تمام شد برای دیدار با خانواده میآیم.
عبدالله و همرزمانش روستا را محاصره کردند و پس از آن به روستا رفتند و دو نفر از عناصر ضد انقلاب را دستگیر کردند و بعد به منزل آمد و با خانواده دیدار کرد. آن دیدار جزو نقاط عطف زندگی من است و هیچگاه آن را فراموش نخواهم کرد.
لازم به ذکر است شهید عبدالله بارنامه فرزند علی و طلیعه متولد ۱ فروردین ماه سال ۱۳۳۶ و برادر شهیدان (جمال و جلال) میان خانوادهای مذهبى و کشاورز در روستاى باغان از توابع شهرستان مریوان ديده به جهان هستی گشود. او دوران كودكى خود را نزد پدربزرگش به يادگيرى قرآن پرداخت. در آن زمان به علت فشار اربابان وقت، خانواده وى ناچار به مهاجرت به روستاى بلكر از توابع شهرستان مريوان شدند.
عبدالله دوران نوجوانى خود را در كنار پدرش به كار كشاورزى پرداخت. سال ۱۳۵۹ با خانم ساعت برزونی سنت حسنه پیغمبری را بجای آورد و صاحب یک دختر به اسم گلاله شد.
او زمانی که خروش بتشکن قرن را شنید، با شور و هیجان وارد عرصه شد و تا طلوع فجر انقلاب اسلامی، کاروان مریدان روحالله را همراهی کرد.
عبدالله تحمل فشار و ظلم را نداشت و دوران مبارزات سياسى خود را علیه رژيم ستمشاهی از سر گرفت و در چند مورد توسط ساواک دستگير و بازداشت شد، اما باز به فعاليت تبليغاتى خود ادامه میداد.
سال ۱۳۵۷ همزمان با شروع انقلاب اسلامى به استان كرمانشاه رفت و به مبارزه با آنان برخاست و در آن راه متحمّل سختیهای فراوانی شد و در تاریخ یکم خرداد سال ۱۳۵۹ به عضويت سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد درآمد و خدمات ارزندهای علیه ضد انقلاب به سرانجام رساند. او در کنار ساير رزمندگان اسلام در پاکسازی شهرهای كامياران، پاوه، سنندج و مريوان همدوش شهيد محمد بروجردى و شهید دكتر مصطفی چمران عرصه را براى ضدانقلاب به تنگ آورده بود و چندين مرتبه به درجه جانبازى نائل آمد.
سرانجام در حين درگيرى با گروهکهای از خدا بیخبر ضدانقلاب در ارتفاعات منطقه كوماسى مريوان بر اثر اصابت گلوله به سر و سینه شربت گوارای شهادت را نوشید و جاودانه شد؛ پیکر پاک این شهید والا مقام در گلزار شهدای روستای دارسیران شهرستان مریوان آرام گرفته است.
انتهای پیام/