به گزارش خبرنگار راهیان نور، دانشجوی و مداح بسیجی، خادمالشهدا حجتالله رحیمی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد باغملک از بسیجیان و مداحان خستگیناپذیر این شهرستان بوده که از سوی ستاد مرکزی راهیان نور کشور به عنوان خادم الشهدا مشغول خدمت رسانی به کاروانهای راهیان نور بود.
این بسیجی در ۲۴ اسفندماه سال ۱۳۶۸ در شهرستان باغملک به دنیا آمد و صبح روز پنجشنبه ۱۸ اسفندماه سال ۱۳۹۰ مطابق با ۱۵ ربیعالثانی سال ۱۴۳۳ هجری قمری در پادگان دژ شهرستان خرمشهر هنگام انجام ماموریت آسمانی شد.
وی در وصیتنامه سراسر نورش چنین نوشته است: با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم، در هر مسیری، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم، یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جا ماندهام.
به منظور گرامیداشت سالگرد عروج این دانشجوی بسیجی وصیتنامه عرفانیاش را دوباره با هم مرور میکنیم باشد که چراغ راهمان باشد.
بسم ربالشهدا و الصدیقین
هر کس که پیمان والا دارد بیاید/ هر کس هوای کربلا دارد بیاید
(فان معالعسر یسرا، ان معالعسر یسرا)
(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد).
بارالها !خدایا!
دوری خانه، پدر، مادر، برادر و خواهر را
خدایا! بیخوابیهای فراوان را
خدایا! دنیا و خواریهایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.
خدایا! تو را سپاس میگذارم که این بار سعادت را نصیبم کردی، تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری.
خدایا! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم، زیرا را برای این به درگاهت عبادت میکنم که تو را لایق عبادت میدانم و تو را عادل میدانم؛ میدانم تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند.
خدایا! سالها و ماههاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش، شهرها و آبادیها و کوهها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشتهام ولی هنوز خود را نشناختهام.
با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم، در هر مسیری، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم، یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جاماندهام.
همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد؛ عاشق الله، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.
آری خدای مهربان، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم.
خدایا! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.
خدایا! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده آموخته را.
معشوقا! اگر بپرسی حجت ندارم، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت...
معبود من! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است.
الهی! اگر با تو دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم، گریخته بودم، تا تو مرا خواندی و بر خوان خود نشاندی.
خدایا! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد، من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو، تکه تکه شوم.
خدایا! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.
خدایا! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم.
خدایا! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح می دهم.
خدایا! اجر و مزد ما را در جوارت به ما عنایت کن.
بارالها! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تو را نمیبینم، ولی امیدم به عفو و بخشش توست.
خدایا! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمندهام مساز، زیرا به عشق شهادت به درب خانهات میآیم.
پروردگارا! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت.
خدایا! من عاشق توام، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن.
محبوب من! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی و نه برای راحتی شخصی میخواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسر نمیشود، میخواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفتهاند.
بارالها! جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روحالله برای شکست عدوالله و استقرار حزبالله زمینه ساز حکومت جهانی بقیهالله گردیده حمایت فرما.
ای سید و مولای من! بگذار این دیدگان دیگر نبینند، بس است هر چه دیدهاند، بگذار این گوشها دیگر نشنوند، بس است هر چه شنیدهاند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیدهاند.
خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی.
خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشتهام.
یا سیدی و مولای! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را مهیا کرد، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد، ندا آمد دست نگهدار، ابراهیم آزمایش خود را (پس) داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود... زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین بن علی (ع) بود...
پروردگارا! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و (عشق) به حسین (ع) تو میتپد.
جانا! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تو را ندارم.
بارالها! من همان بندهای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کردهام، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار میکنم به اینکه در اشتباه بودهام، پس از گناهانم در گذر و توفیق لقایت (شهادت) را که نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.
بارالها! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا میروم.
خدایا! در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتاباناند.
خدایا! هدایتم کن، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن تا ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانهای است.
خدایا! ارشادم کن که بیانصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم، صبرمان ده که بسیار عجولیم، بصیرتمان ده که ببینیم آنچه نادیدنی است، کورمان کن که نبایستهها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد، بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم، دستی ببخش تا دستگیر باشد و جز تو به سوی کسی دراز نشود، قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید و قدرتی که در خدمت تو باشد.
پیامبر گرامی اسلام (ص) آورده است هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد.
راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا (ندا) لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو / ببین باقیاست روی لحظههایم رد پای تو
خادمالشهداء: کربلایی حجتالله رحیمی
انتهای پیام/