تاریخ انتشار
پنجشنبه ۳ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۵۸
کد مطلب : ۶۱۴۱
برای شهید محمدحسین انصاری و قهرمانان گمنام قرارگاه نصرت
هنوز زنده
به روایت سردار سید صباح موسوی
به گزارش سرویس راوی راهیان نور، شهریور ۱۳۵۹ در اوج التهاب حکمت نوپایی که هر روز با بحرانی جدید روبه رو می شد، جنگ شروع شد. جنگی نابرابر و شاید کمی غیرقابل پیش بینی که بستر حضور جوانان و نوجوانان بسیاری در دفاع از این آب و خاک شد.
جنگی که قبل از هر کسی، جوانان برومند خوزستانی را به معرکه آورد. شهید محمد حسین انصاری یکی از همان جوانان کم سن و سال خوزستانی بود که سنگینی تکلیفی که بر شانه هایش حس می کرد، مجابش کرد تا در همان ابتدا، درس را نیمه کاره رها کند و عازم جبهه شود.
سپاه حمیدیه که تقریبا همه اعضایش اهوازی بودند، نخستین جایی بود که محمدحسین از آن جا اعزام گرفت و راهی جبهه کرخه شد.
خرداد سال ۱۳۶۱ که خرمشهر از چنگال شوم اشغال رهایی یافت محمد حسین به همراه تعدادی از همرزمان و فرمانده دیرینه اش علی هاشمی، عازم سوسنگرد شد تا سپاه این شهر را دوباره سر و سامان بدهند.
کم تر از یک سال و بعد از تشکیل قرارگاه سری نصرت این بار پهنه گسترده و پیچ در پیچ هور عرصه حضور محمد حسین در جبهه شد.
در طول تقریبا سه سالی که از شروع جنگ می گذشت، محمدحسین مدام در جبهه بود. بارها مجروح شد، اما هربار حتی با شدید بودن جراحات در کوتاه ترین زمان ممکن خود را به جبهه می رساند.
حضور در فضای جبهه باعث شده بود که محمد حسین جدای از انجام واجبات که از دوران نوجوانی پایبند آن ها بود، به طور چشمگیری به انجام مستحبات علی الخصوص نماز شب اهتمام داشته باشد.
او تحت هر شرایطی خود را مقید به ادای نماز شب می دانست. علی هاشمی و همرزمانش گاه به شوخی به او می گفتند: تو چطور هنوز زنده ای؟! پس کی می خوای شهید بشی؟!
تجربه کوتاه مدت، اما پربار محمدحسین در واحد اطلاعات باعث شد تا این بار در قالب نیروی شناسایی وارد هور شود و با ارایه اطلاعات جمع آوری شده به فرمانده قرارگاه مقدمات انجام عملیات خیبر را فراهم کند.
آخر همای با سعادت شهادت، قبل از انجام عملیات خیبر به پاس زحمات شبانه روزی و بی چشم داشتش بر شانه های ستبرش نشست و محمد حسین در چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ قبل از آغاز عملیات در یکی از گشت های شناسایی به درجه رفیع شهادت نایل شد.
راوی: سردار سید صباح موسوی
انتهای پیام/
جنگی که قبل از هر کسی، جوانان برومند خوزستانی را به معرکه آورد. شهید محمد حسین انصاری یکی از همان جوانان کم سن و سال خوزستانی بود که سنگینی تکلیفی که بر شانه هایش حس می کرد، مجابش کرد تا در همان ابتدا، درس را نیمه کاره رها کند و عازم جبهه شود.
سپاه حمیدیه که تقریبا همه اعضایش اهوازی بودند، نخستین جایی بود که محمدحسین از آن جا اعزام گرفت و راهی جبهه کرخه شد.
خرداد سال ۱۳۶۱ که خرمشهر از چنگال شوم اشغال رهایی یافت محمد حسین به همراه تعدادی از همرزمان و فرمانده دیرینه اش علی هاشمی، عازم سوسنگرد شد تا سپاه این شهر را دوباره سر و سامان بدهند.
کم تر از یک سال و بعد از تشکیل قرارگاه سری نصرت این بار پهنه گسترده و پیچ در پیچ هور عرصه حضور محمد حسین در جبهه شد.
در طول تقریبا سه سالی که از شروع جنگ می گذشت، محمدحسین مدام در جبهه بود. بارها مجروح شد، اما هربار حتی با شدید بودن جراحات در کوتاه ترین زمان ممکن خود را به جبهه می رساند.
حضور در فضای جبهه باعث شده بود که محمد حسین جدای از انجام واجبات که از دوران نوجوانی پایبند آن ها بود، به طور چشمگیری به انجام مستحبات علی الخصوص نماز شب اهتمام داشته باشد.
او تحت هر شرایطی خود را مقید به ادای نماز شب می دانست. علی هاشمی و همرزمانش گاه به شوخی به او می گفتند: تو چطور هنوز زنده ای؟! پس کی می خوای شهید بشی؟!
تجربه کوتاه مدت، اما پربار محمدحسین در واحد اطلاعات باعث شد تا این بار در قالب نیروی شناسایی وارد هور شود و با ارایه اطلاعات جمع آوری شده به فرمانده قرارگاه مقدمات انجام عملیات خیبر را فراهم کند.
آخر همای با سعادت شهادت، قبل از انجام عملیات خیبر به پاس زحمات شبانه روزی و بی چشم داشتش بر شانه های ستبرش نشست و محمد حسین در چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ قبل از آغاز عملیات در یکی از گشت های شناسایی به درجه رفیع شهادت نایل شد.
راوی: سردار سید صباح موسوی
انتهای پیام/