تاریخ انتشار
شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۷
کد مطلب : ۱۰۶۲۶
وصیتنامه شهید محسن حججی به فرزند و همسرش:
علاقمندم فرزندم پاسدار یا روحانی شود/ فرزندم را برای سربازی امام زمان(عج) تربیت کنید
در ادامه وصیتنامه این شهید بزرگوار به فرزند و همسرش را میخوانید:
وصیتنامه شهید حججی به تنها فرزند 2 سالهاش «علی حججی»
«سلام علی آقا. سلام بابا جان. سلام پسرم
چند کلمهای می خواهم به تو بگویم. ببخشید که در سن کودکی رهایت کردم و رفتم که اگر ما نمیرفتیم حضرت زینب (س) دوباره به اسارت در میآمد، یا خدای نکرده خرابههای شام برای حرم حضرت رقیه (س) دوباره اتفاق بیافتد.
خیلی دوست دارم در این راه شهید شوم. خیلی دلم میخواهد یک بار قبل و یک بار بعد از ظهور امام زمان (عج) شهید شوم. به خیال خودم میگویم این زرنگی است که دو بار شهید شوم. انشاالله که بتوانم به این آرزو برسم. باز هم راضی هستم به رضای خدا. اگر به آرزوم رسیدم و شهید شدم که الحمدالله. اگر لایق نشدم، حتما مصلحت خداوند چیز دیگری بوده است.
پسرم حضور در جامعه روز به روز سختتر میشود. گناه روز به روز رشد میکند. پاک بودن در این جامعه خیلی سختتر از زمان قبل است. هر چه به ظهور امام زمان (عج) نزدیکتر میشویم فتنهها و خطاها بیشتر و شیطان قویتر میشود. خیلی باید مراقب خودت، مادرت و اطرافیانت باشی.
نامت را علی گذاشتم تا از حضرت علی (ع) الگو بگیری و علیوار زندگی کنی تا روزی یکی از سربازهای امام زمان (عج) شوی. پس از همین حالا روی خودت، درس خواندنت، شغلت، راه و روش، رفقا و انتخاب آیندهات خوب کار کن.
یلی مراقب خودت باش. همیشه به یادت و بالای سرت هستم. اگر شهید شدم به دنبالت پا به پای تو در زندگی میآیم و نمیگذارم که کمبود پدر را احساس کنی. اگر شهید نشدم هم به پیشت میآیم و تا بزرگ شوی همراهت هستم.
این چند جمله را گفتم که اگر یک روز چشم و گوشت باز شد و صدای پدرت را خواستی بشنوی این صوت را داشته باشی. بدان که تو و مادرت را خیلی دوست دارم. بعضی وقتها دل کندن از چیزهای خوب باعث میشود که به چیزهای بهتر برسی. من از تو و مادرت دل کندم تا بتوانم نوکری حضرت زینب (س) را به دست بیاورم. آرزو دارم که خداوند در این سفر بهم نگاه کند. دعا کنید که من هم رو سفید شوم.
سعی کن به گونهای زندگی کنی که خداوند عاشقت شود که اگر خداوند عاشقت شود، خوب تو را میخرد.
وصیت نامه شهید حججی به همسرش
سلام همسرم
زهرا جان خیلی دوستت دارم و خوشحالم که با تو ازدواج کردم. یادم هست که روز اول عقدمان گفتم که دوست دارم با ازدواج با تو به سعادت برسم و سعادت همان شهادت است. سرنوشت من در ازدواج با تو تغییر کرد. شغل خوب و راه و روش خوبی پیدا کردم. همه را مدیون تو هستم. دوباره قسمت شده است که به نوکری حضرت زینب (س) بروم. نمیدانم که این بار سرنوشتم به شهادت میرسد یا نه اما دوست دارم که روسفید باشم چه با شهادت و چه با لیاقت نوکری.
اما دلم میخواد موثر باشم. دعا کن که شرمنده حضرت زینب (س) نشوم. دعا کن که آنجا مفید باشم و بتوانم خدمتی به اسلام بکنم. خدای نکرده ترس یا دل بستگی به من غلبه کند.
زهرا جان میخواهم که من را حلال کنی. زندگی قشنگی دارم. از تو و زندگی و سرنوشتی که دارم راضی هستم. دعا کن که روسفید شوم. اگر قسمتم شهادت بود به آرزویم رسیدم و اگر شهادت قسمتم نشد، میدانم که مصلحت خداوند چیز دیگری است.
مراقب پدر و مادر خودت و من باش. همیشه با آنها باش. همیشه به یاد من باش. پسرم را طوری تربیت کن که سرنوشتش هر چی شد ختم به شهادت و سربازی امام زمان (عج) شود. دوست دارم روحانی یا پاسدار شود، هر طور که خودش دوست داشت انتخاب کند. فقط طوری تربیتش کن که در این جامعه یک سرباز برای امام زمان (عج) شود.
خیلی دوستتان دارم. مراقب خودتان باشد. از طرف من هر کسی را دیدید، برایم حلالیت بطلبید. در حرم حضرت زینب (س)، حرم حضرت رقیه (س)، بازار شام و میدان نبرد به یادتان هستم. دعا میکنم که یک روز سوریه آزاد شود و شما برای زیارت بروید.»
انتهای پیام/