تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۳
کد مطلب : ۱۲۰۵۵
لحظاتی با خانم عزت قیصری جانباز دفاع مقدس؛
جای ترکش هنوزم روی صورت قهرمان کتاب دادا رخ نشان می دهد
لحظه به لحظه در میان خاطرات اش قدم می نهد و برایم می گوید.
من مانده بودم با مجروحین؛ آنها از من می خواستند بروم ولی نمی توانستم.
چند قدم بیشتر جلو نرفته بودم که ناگهان در میان صدای توپ و تانک ها صدای آرام مجروحی را شنیدم که گفت: دیدار ما به قیامت.
وقتی به راه افتادم گروهک ها در مسیر بودند و با پرتاب نارنجک یک به یک کشته می شدند، من هم از ترکش های آن بی نصیب نماندم. پا و صورتم مجروع شد و گویا خون در بدنم جریان نداشت، کفشم پر از خون شده بود. و باز هم به مسیر ادامه دادم، ترسیده بودم نمیدانستم چکار کنم قنداق تفنگ را روی شکمم گذاشتم، هیچ وقت تیراندازی نکرده بودم، از دستشان فرار کردم.
رسیدم به منزل پاسداری که دکتر چمران آنجا بود با لحن آرام حالم را پرسید، بعد به بیمارستان منتقل شدم. پاوه با این همه سختی در خاطره ام ماند و مانند زادگاه ام برایم مقدس شد.
انتهای پیام/
سپهری/ 961223077
خبرنگار جهاد رسانه ای شهید رهبر
یادمان شهدای هویزه