تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۳
کد مطلب : ۱۲۶۳۱
زندگی به سبک شهدا (3)؛
شهیدی که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود
مروری بر زندگینامه شهید داریوش ریزه وندی
امروزه جوانان ما باید بدانند که با وجود تلاش دشمن در جنگ نرم برای دور کرن آنها از اسلام و انقلاب می توانند با توجه و وصایای امام (ره) و شهدا در این جبهه نیز بر دشمن غلبه و بهترین راه را برای رسیدن به کمال الهی انتخاب کنند.
جوانان امروز ما باید بدانند که تاکید همیشگی این شهدا بر رعایت حجاب و عفت در جامعه بوده و نباید از این مهم غافل شد و در این راستا وظایف خطیری بر دوش جوانان امروز و پدران و مادران آینده این مملکت وجود دارد .
قوی کردن ارتباط با یکتا معبود هستی، برجسته کردن شاخصه های دینی و اعتقاد به شرعیات همه باید در راس همه کارهای جوانان قرار گیرد و اگر چنان شود ما توانسته ایم در برابر جنگ نرم دشمن که همان هدف قرار دادن اعتقادات پاک و مقدس جوانان و دور کردن افکار انها از مقدسات الهی و اسلامی است به پیروزی برسیم و یقینا آن موقع است که می توانیم بگوییم به وصایای شهدایی که زمانی منافع ملی را به منافع شخصی خود مقدم دانسته اند ، درست عمل کرده ایم.
مروری بر زندگینامه شهید داریوش ریزه وندی
شهید داریوش ریزه وندی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان اسلام آبادغرب از توابع استان کرمانشاه متولد شد. وی از کودکی به ورزش علاقهمند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز میپرداخت تا جایی که قهرمانی در مسابقات کشتی دانشآموزی جز اولین افتخارات ورزشی او بود. این شهدی والا مقام در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه، به صف انقلابیون مسلمان پیوست.
شهید ریزه وندی در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرستان اسلام آباد غرب برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش اعلامیه، از کارهایی بود که در دوران مبارزه پیوسته انجام میداد. همزمان در مسابقات کشتی شرکت میکرد و قهرمان میشد. پس از گرفتن دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید ریزوندی معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران شد.
شهید ریزه وندی از بنیانگذاران اصلی کمیته، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی در شهرستان اسلام آباد غرب بود. شهید ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد، طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت درآمد، ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.
با آغاز جنگ تحمیلی به سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران، مشغول نبرد شد. تا اینکه پس از مدتی از غرب به جنوب آمده و با عضویت در تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) ، در عملیات الیبیتالمقدس شرکت کرد و در آزادسازی خرمشهر نقش آفرینی کرد. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ «شهید همت» به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد و پس از آن نیز در عملیات مسلم بن عقیل (ع)، فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت تا اینکه در دهم مهر سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقهٔ سومار، نزدیک پاسگاه مندلی عراق با ترکش خمپاره به شهادت رسید.
فرازی از وصیت نامه شهید داریوش ریزه وندی
به نام خدا،
به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگیام در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. زندگیام به خاطر اوست. بودنم از اوست، جانم از اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست،مرادم اوست و امیدم اوست. احساسش میکنم، با ذره، ذرهٔ وجودم و با تمام سلولهایم ....
از شما خانوادهام میخواهم و به شما وصیت میکنم که با شنیدن خبر شهادت من به دوستان و آشنایان تبریک بگویید. به آنها بگویید که جان من هدیهای برای امام امت ـ خمینی بت شکن و راه خداست. بگویید فقط برای خداوند متعال و برای دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است.
امیدوارم که به من هیچ وقت ناکام نگویید، چون در نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمتهاست. امروز من در راه جاودانهای گام نهادهام که انتهای آن حکومت مستضعفان بر جهان است.
راه و حرکت ما از امروز و یا چند روز پیش آغاز نشده، بلکه از اول تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده و با پایان جنگ اتمام نمیگیرد، بلکه تا ظهور حضرت حجت (عج) ادامه خواهد داشت. به شما وصیت میکنم که بعد از شهادت من، سیاه نپوشید و گریه نکنید. چون شب دامادیم است. خوب میدانید که قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به ما نزدیکتر است.
شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیدهام میخواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید. افتخار کنید که برای اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفتم که به حق نایب مهدی (عج) است و برای حق و حقیقت و دفاع از ناموس و اسلام با کفر و الحاد به مبارزه برخاستم. از خواهرم میخواهم که حجاب را کامل حفظ کند و زینب زمان باشد و در راه خدا مبارزه کند.
در پایان از شما میخواهم اگر جسمم برگشت، در قبر، چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم، دستانم را باز بگذارید تا راحتطلبان و دنیاپرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمیبرم و مشتانم را گره کنید، تا ملحدان و منافقان بدانند که حتی جسم بیجانم نیز نخواهد گذاشت، حتی لحظهای آرامش به خود ببینند.
خدایا! بهترین لذت دنیایی و آخرتی که همانا عبادت توست برای من قرار ده. خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت. مرا در آن صراطی گذار که هیچ گاه در لحظهٔ جان دادن حسرت نخورم.
خدایا! به من نعمتهایی دادی که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم. پس مرا زبانی ده که تو را به بهترین نحو ذکر گویم، حافظهای که همیشه تو را به یاد داشته باشم، ذهنی ده که همیشه تو در آن باشی و آنی از ذهنم دور نشوی، چشمانی ده که همیشه تو را ببینم و حسی که همیشه تو را احساس کنم.
خدایا هر چه بخواهم کم است و هر چه بگویم کافی نیست و هر چه بشنوم ناقص و هر چه از تو بخواهم و تو بدهی لازم و هر چه درک کنم ناکامل و هر چه حس کنم محسوس و هر چه ببینم نامعلوم، پس خدایا آنی به من عطا کن که با داشتنش تو را بهتر درک کنم.
خدایا! به قدری گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی نمودم که شرمندهام. مرا از بخشیده شدگان درگاه خودت قرار ده. خدایا! هرگز مرا آنی به خودم وامگذار که بیتو همیشه هیچم...
انتهای پیام/