مهین عزیزم، نامه را در تاریکی شب مینویسم، بچهها خوابیدهاند، ساعت 10:45 دقیقه است؛ امیدوارم که زیاد از دوری من ناراحت نباشی؛ اگرچه من کوچکترین لحظهای را نمیگذرانم مگر اینکه به یاد تو هستم.
نامه عاشقانه در میان توپ و تانک+دستنوشته
21 مهر 1397 ساعت 10:01
مهین عزیزم، نامه را در تاریکی شب مینویسم، بچهها خوابیدهاند، ساعت 10:45 دقیقه است؛ امیدوارم که زیاد از دوری من ناراحت نباشی؛ اگرچه من کوچکترین لحظهای را نمیگذرانم مگر اینکه به یاد تو هستم.
شهید جاوید نشان «محمدتقی ترکمانی» از فرماندهان سپاه همدان است که در یازدهم شهریور 1360 طی عملیات «شهیدان رجایی و باهنر» در منطقه قراویز سرپل ذهاب به شهادت رسید و پیکر مطهرش برای همیشه بر تپههای قراویز ماند.
این شهید عزیز علاقه بسیاری به همسر و تنها فرزندش «عمار» داشت؛ این مهر و محبت را میتوان در تمام نامههای او دید. یکی از نامههای این شهید به همسرش را که نخستین نامهاش از جبهه سرپل ذهاب برای وی بود، در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
بسمالله الرحمن الرحیم
ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
سلام علیکم
خدمت همسر و همسنگر عزیزم سلام میرسانم. سلامی گرم به گرمی خون از راهی پرنشیب و فراز از میان آتش و خون از میان توپ و تانک، خمپاره و از میان سنگر اسلام.
مهین عزیزم، نامه را در تاریکی شب مینویسم، بچهها خوابیدهاند، ساعت 10:45 دقیقه است.
عزیزم تنها نگرانیام این است که الان چه میکنی، چطور میگذرانی.
میهن خوبم، امیدوارم که زیاد از دوری من ناراحت نباشی و این مدت را با خوشی و خوشحالی بگذرانی، اگرچه من کوچکترین لحظهای را نمیگذرانم مگر اینکه به یاد تو هستم و آنقدر دوریت برای من سنگین است که نمیتوانم بگویم.
عزیزم، هر لحظه صدای دختری که در چنگال دژخیمان فریاد میکشد و گریه طفلی که مادرش را از دست داده و مادر پیری که فرزندش را از دست داده و هماکنون در میان دشمن اسیر شدهاند و از قصرشیرین و از دیگر شهرهای از دست رفتهمان برده شدهاند در گوشم زمزمه میکند و مرا هر لحظه به استواری در مقابل دشمن میخواند.
اینها میگویند ما هم مثل شما بودیم امیدی داشتیم، آرزویی داشتیم ولی اکنون...!
همسرم، امیدوارم که تو هم چنین احساسی را داشته باشی.
مهین جان! با تمام اینها آن چنان خداوند نظر افکنده و دشمن را کور کرده که امیدواریم هر چه زودتر جبهه حق بر کفر غلبه پیدا کند.
عزیزم! همان طور که برایت گفتم الان دیروقت است وگرنه میخواستم آن قدر برایت بگویم و بنویسم تا خسته شوم، هر چند خسته نمیشوم، اما بیشتر از این مزاحمت نمیشوم، فقط میخواهم که خیلی سرحال و خوشحال باشی و هر ناراحتی که داری تحمل کنی و ابداً ناراحتی نداشته باشی.
در ضمن برایم بنویس که علی [برادر همسر] چطور است و در خانه با مادر و پدر و بچهها چه میکنی و در مورد سفارش و نامه و یادداشت چه کردهای، حتماً بنویس، فراموش نکن.
وضع جبهه هم خوب است، از اینجا نگرانی نداشته باش. انشاءالله با پیروزی برمیگردیم.
به ننه و پدر و مادر، حمید، مجید و زهرا و لیلی هم سلام برسان.
با کمال معذرت از اینکه نتوانستم نامه جالبی بنویسم.
آن کس که همیشه به یاد توست.
ترکمان
جمعه ساعت 11:15
7 فروردین 1360
انتهای پیام/
کد مطلب: 12928