تاریخ انتشار
جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۱۶
کد مطلب : ۴۴۹۷
فتح المبین معبری به سوی آسمان
"انا فتحنا لک فتحا مبینا"
وقتی به یادمان فتح المبین نزدیک می شویم ...
قلب ها به صدا در می آید...
باید با دل وارد شد...
به یادمان که رسیدیم صدای بلندگو بود که می گفت
(ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش )
طنین این صدا واقعا زمان جنگ و جبهه را تداعی می کرد
زبان قاصر است که بگویم چه خبر است...
یکی با گریه وارد می شد یکی با گریه خارج می شد ،
مادری با عکس پسرش آمده بود...
پسری با عکس پدرش ،
عده ای پای صحبت های راوی نشسته بودند ،
عده ای کفش های زائران را واکس می زدند .
گوشه ای ایستگاه صلواتی برپا بود و طنین صلوات فضا را معطر کرده بود.
به شیارها که رسیدیم احساس عجیبی پیدا کرده بودیم...
شیار هایی که هزار خاطره در آن ها نهفته بود،،،
در شیارها بود که مادری می گفت مادر به فدایت کجایی؟
پدری می گفت :پسرم کجایی!
دختری میگفت :پدرم ! آیا تو اینجایی؟
ما هم فقط نظاره گر بودیم و بغض در گلویمان
فقط می توانستیم اشک بریزیم و بگویم "شهدا شرمنده ایم"
وقتی سربندهای (( یا فاطمه الزهرا(س) )) را روی سیم خاردارها می دیدیم
یاد رمز عملیات فتح المبین می افتم...
یاد آن رزمندگان جان برکف...
یاد آن شب ها که به خط می زدند و حمله می کردند...
و فتح الفتوحی ...
به تانک ها که می رسیدیم یکی در کنارش عکس یادگاری می گرفت.
یکی در کنارش نشسته بود و گریه می کرد.
ولی چرا کنار تانک گریه می کرد؟
خودش جای سوال بود؟
آن طرف تر یکی کنار سیم خاردار نشسته بود و خلوت کرده بود با شهدا..
ولی چه حرفی برای گفتن داشت...
در این بین خادم ها را می بینی که زائران را راهنمایی میکردند
و التماس دعا می خواستن..
کمی آنطرف تر مزار شهدای گمنامی بود که معلوم نبود پدر و مادرهایشان
کجای این سرزمین هستند.
در آنطرف تر سنگری به چشم می خورد که مظلومیت های بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) را تداعی می کرد .
و در پایان...
فتح المبین معبری به سوی آسمان است تا ما زمین مانده ها را به عرش برساند.
و این کاروان را به قافله ی بهشتی شهدا برساند.
خبرنگار خادم الشهدا / افشین صفری