ای قديس هميشه جاويدان ! كاش می شد از پشت چشم های خفته، نوشيدن می شهادتت را نظاره می كردم. كاش می شد در ماورای زمان فهميد كه بر دامان كدامين نور خدا سر نهادی و به آسمان اوج گرفتی.
دلنوشته ای به بهانهای آمدن تو . . .
لبيك يا شهيدا لبيك!
8 شهريور 1394 ساعت 8:19
ای قديس هميشه جاويدان ! كاش می شد از پشت چشم های خفته، نوشيدن می شهادتت را نظاره می كردم. كاش می شد در ماورای زمان فهميد كه بر دامان كدامين نور خدا سر نهادی و به آسمان اوج گرفتی.
به بهانهی استقبال از 17 شهید تازه تفحص شدهی وطنم که امروز در مرز باشماق استان کردستان
با دلی شکسته و دستانی تهی به استقبالشان می روم.
سلام ای روح پاك و آسمانی! ای فرياد رسای الله اكبر! ای طنين زيبای حقيقت!
سلام ای برگزيده! اسوهی رشادت، اسطوره دلاوری، سلام بر تو و نجابتت!
درود بر اشك و لبخند خدا گونهات و سوگند به لحظه ملكوت سوگند به بوی اقاقيا،
به ثانيههای نور و غايت و نهايتت.
ای قديس هميشه جاويدان ! كاش می شد از پشت چشم های خفته، نوشيدن می شهادتت را نظاره می كردم. كاش می شد در ماورای زمان فهميد كه بر دامان كدامين نور خدا سر نهادی و به آسمان اوج گرفتی.
و لبيك بر گيسوان سپيد مادر، لبيك بر دلی تنگ و مالامال از اندوه زمانهاش، لبيك بر دستان خالی و چروكيده و انگشتان لرزانش كه تنها در تب و تاب دعای تو، قامت راست كرده.
لبيك يا شهيدا لبيك!
مرا به سير عاشقانه و سلوك عارفانهات درياب، دستم را بگير...
در اين وانفسای هوس و تنهای تنهایم مگذار...
اكنون كه سختی وبی قراری ها بيتوته می كنند دستگیرم تو باش.
ندای ادركنی بلند و تحمّل تنهايی گران است. برايم دعا كن ای مستجاب الدعوه...
حلالم كن...
مرا به واسطه جهل خويش حلالم كن تا مديون خون ساری و جاریات نباشم.
دينی به درخشش وجود تابندهات برايم نماند.
حلالم كن...
خادم الشهدا : علیرضا حاتمی
کد مطلب: 5722