خرمشهر - جهاد رسانه ای شهید رهبر، این شهروند خرمشهری گفت: «سید مرتضی عوالی» یکی از مردم جنگ زنده خرمشهر است که سال 59 همراه با خانواده خود به اجبار به مشهد رفت تا در جوار حرم امام رضا(ع) در امان باشد.
"خرمشهر" بخشی از وجود من است نه وجود من بلکه وجود تمامی مردمان وطنم است
3 فروردين 1396 ساعت 17:47
خرمشهر - جهاد رسانه ای شهید رهبر، این شهروند خرمشهری گفت: «سید مرتضی عوالی» یکی از مردم جنگ زنده خرمشهر است که سال 59 همراه با خانواده خود به اجبار به مشهد رفت تا در جوار حرم امام رضا(ع) در امان باشد.
به گزارش راهیان نور، جنگ تحمیلی خاطرات تلخ بسیاری به جا گذاشته که گذشت 28 سال از پایان آن هنوز از تلخی آن کاسته نشده است، بخصوص اگر کسی آن را از نزدیک لمس کرده باشد.
«سید مرتضی عوالی» یکی از مردم جنگ زنده خرمشهر است که سال 59 همراه با خانواده خود به اجبار به مشهد رفت تا در جوار حرم امام رضا(ع) در امان باشد.
وی با اشاره به حوادث آن روزها اظهار داشت: من در سال 59 که حمله عراق به ایران آغاز شد، 12 ساله بودم. پدرم نمیخواست شهر را رها کند. او عقیده داشت جوانان خرمشهری نمیگذارند شهر به دست دشمن بیافتد اما بعد از اینکه خمپارهای بخشی از خانهمان را ویران و شهر سقوط کرد مجبور شدیم که برویم.
تعدادی از همسایهها به شهادت رسیدند؛ ما و دو خانواده دیگر از همسایهها نیز راهی آبادان شدیم. آنجا بودیم تا اینکه پالایشگاه آبادان نیز بمباران شد. یادم میآید که آسمان آبادان از شدت دود آتش سیاه شده بود. این شد که شهر را به سمت اهواز ترک کردیم. خاطره فرار مردم از خرمشهر و آبادان که پای پیاده به شهرهای اطراف میرفتند هنوز برایم دردآور است. مردم خانه و زندگی و هست و نیستشان را پشت سر گذاشته بودند و تنها چیزی که همراه داشتند لباسهای تنشان بود.
عوالی در ادامه گفت: مدتی در اهواز ماندگار شدیم. حال روحی پدرم خوب نبود و در نهایت به مشهد رفتیم. او ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت. میخواست مجاور بارگاه امام رئوف شویم تا کمی آرام شود. نزدیک به یک سال در مسافرخانه زندگی کردیم. بعد از پیام امام خمینی(ره) که فرموده بودند مردم به جنگ زدهها کمک کنند. صاحب مسافرخانهای که در آن بودیم هم یک طبقه از ساختمان مسافرخانه را هشت سال در اختیار جنگ زدهها قرار داد. در طی یک سال که آنجا بودیم کرایه اتاق از هیچ جنگ زدهای نگرفت.
این شهروند خرمشهری گفت: بعد از اینکه ما در مشهد خانهای اجاره کردیم پدرم و برادرم به خرمشهر برگشتند. این سفر ضربه روحی سختی برای پدرم بود. بعد از اینکه از خرمشهر برگشت تا سه روز توانایی حرف زدن نداشت. در آن یک سال اول بسیاری از اقوام را از دست دادیم. عمویم با انفجار خمپاره به شهادت رسید و پسر عمویم در جریان اشغال خرمشهر شهید شد. تعدادی از هم مدرسهایهایم را هم از دست دادم.
وی در ادامه بیان داشت: بعد از جنگ دیگر دوست نداشتم به خرمشهر برگردم. زمانی اینجا زیباترین شهر خوزستان بود. بعد از 25 سال که برگشتم احساس میکردم نمیتوانم در این شهر قدم بزنم. نمیتوانم ویرانیهای این شهر را ببینم. اما باز اینجا بخشی از وجود من است نه وجود من بلکه وجود تمامی مردمان وطنم است. برای همین از سه سال پیش مرتب میآیم.
انتهای پیام/
کد مطلب: 9317