تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۰
کد مطلب : ۹۶۲۸
دلنوشته دختر شهیدنوری با پدر؛
برای هدیه روز پدر،فقط اندازه ی یک خواب شبانه میهمان من باش
دلتنگی حس جالبیست، داغ نیست اما جگر سوز است. دلم تنگ است، تنگِ منزلِ پدر. جایگاه ابدی اش. خانه ی کوچکِ مستطیل شکلش که برای من دروازه ای به گشودن زبانم و در دل هایی که با هیچ کس توانِ گفتنم نیست.
بوی بهشتِ کوچکت را از روی سنگ مزارت استشمام میکنم. با بند بند وجودم به آغوش میکشم سنگ مزارت را. سنگی که از کودکی با ریختن گلاب بر رویش برایم عطرِ پدر میداد و این عطر را در هر کجا با نام پدر میشناسمش.
بین من و تو سنگیست که از تمام درد دل هایم آگاه است. تمام اَسرار و گِله ها و غم ها و شادی هایم. کاش همانند بارانِ بهاری فقط لحظه ای می آمدی و تمام دلتنگی هایم را پاک میکردی ، تمام آنچه را که امروز دارم از دعایِ خیری دارم که همیشه از رزق و روزی دنیایِ ابدیت برایم میفرستی.
کاش دنیای باقی هم روزِ پدر داشته باشد تا بتوانم تمام روزهای پدری که آرزو میکردم تقویم ها نداشته باشند را جبران کرده باشم . به اندازه ی تمام روزهایِ پدری که در کنارم نبودی ببوسمت. برایت هر سال هدیه خریدم و بر در خانه ات آوردم
اما فقط توانستم نشانت دهم .
تمام آنچه داری مال خودت ،فقط اندازه ی یک خوابِ شبانه میهمانِ من باش. قشنگترین جمله ها را برایت کنار گذاشتم. کاش روز پدر را از تقویم ما فرزندان شهید پاک کنند تا فایل های قدیمی دل و ذهنمان دوباره ریکاوری نشود و روزهای عادی خود را سپری کنیم.
در برابر ناملایمات دنیا و بی مهری هایش گاهی سکوت پُر از حرفمان شرافتی دارد که گفتن ندارد.
روزت مبارک بزرگ مردِ زندگی من
دخترِ دلتنگت: فائزه
انتهای پیام/