به گزارش راهیان نور؛ مجید اکبری در خاطره ای بیان می کند: بعد از اینکه تقسیم شدیم باید به یکی از پاسگاههای صفر مرزی میرفتیم، به اتفاق چند نفر از دوستان که برخیهایشان را نمیشناختم به سمت پاسگاه راهی شدیم. برای آشنایی فرصت کم بود پس از فرصت با هم بودن چند ساعته از شهر تا محل استقرار فرصت خوبی برای آشنایی بود. خلاصه تا وقتی که به محل پاسگاه مرزی برسیم حدودی هم را شناخته بودیم.
باید علاوه بر اینکه شش دانگ حواسمان را برای دفاع از مرز جمع میکردیم، کارهای پاسگاه را هم بین چند نفری که بودیم تقسیم میکردیم. برنامههای ویژهای را هم برای شور و نشاط معنوی برنامهریزی کردیم. از نمازهای جماعت تا خواندن دسته جمعی سوره واقعه در آن سکوت محض در نقطه صفر مرزی همه حس و حال عجیبی ایجاد میکرد. نماز جماعت اول وقت با همان تعداد کم بچهها یکی از اولویتهایمان بود که البته به خاطر عدم دسترسی و محدودیت منطقه، روحانی و امام جماعت وجود نداشت.
به اجبار یکی از بچهها را که محبوب بود و مقبولیت جمعی بین بقیه داشت را راضی میکردیم پیش نماز بایستد تا از فیض نماز جماعت محروم نباشیم. سید ثارالله به صورت داوطلب بسیجی و مثل خیلی از همرزمان بسیجی با اصرار و پیگیریهای زیاد از طریق گردان بچههای کاشان به منطقه اعزام شده بود. در برخورد اول از لهجهاش میشد فهمید که اهل کاشان است، صفا، صمیمیت، اخلاق، ادب و متانت و از همه مهمتر سید بودنش از همان روزهای اول سید ثارالله را برای همه ما محبوب و دوستداشتنی کرده بود. به اجبار موقع نماز، سید را راضی میکردیم تا پیشنمازی را قبول کند.
دعای خاص و همیشگیاش در قنوت نماز لحظهای فراموشم نمیشود. از سادات بود و ارادت عجیبی هم به مهدی فاطمه داشت، یاد ندارم سید قنوت نمازی را بدون ذکر فرج به رکوع وصل کند، همین حس و حال عجیب سید او را محبوب رفقا کرده بود. اما چه میدانستیم از مولایش امضای شهادت میخواهد تا هنوز برنگشته خریدارش شوند و پر بکشد..
به قول امام عزیزمان ما همانی هستیم که اگر پشهای اذیتمان کند شب خوابمان نخواهد برد، باید از خودمان شروع کنیم، این ویروس منحوس جنوب را امسال از ما گرفت اما روایتگری حاج حسین یکتا در شلمچه خوب یادم هست که میگفت داریم پیر میشویم، صدای هل من ناصر ینصرنی مهدی و جدش حسین زهرا بلند است، میشنویم؟ تا تربیبت نشویم آخرین منجی نخواهد آمد.
آن کسی عاقبت به خیر است که از مولا و امامش جا نماند، سید ثارالله مثل خیلی از همنسلهایش جنگ را ندیدند اما شدند شهید و گواهی برای ما که هنوز هم باب شهادت باز است، باید از خودمان شروع کنیم. سیدثارالله و امید اکبری و عباس کوهی و همه 27 شهید آن شب در جاده خاش-زاهدان برنگشته به آرزویشان رسیدند و حالا حال حاج قاسم را درفراق حاج احمد خوب میفهمم که گفت: «یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم....
حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم...پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت.... آنکه نارفته و جا مانده منم.»
به یادسید ثاراالله و همه رفقای شهیدمان در عملیات تروریستی خاش-زاهدان پویش ختم جمعی صلوات برای تعجیل در فرج، گشایش در امور و انشاالله ریشهکنی این ویروس منحوس راه انداختهایم، شما هم شریکمان شوید...
انتهای پیام/