تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۳۴
کد مطلب : ۱۶۰۵۷
در سالروز شهادت؛
شهید ضرغام و معجزه امام(ره)/ پاسداشت حرّ انقلاب اسلامی
سخن از شهید شاهرخ ضرغام است؛ متولد ۱۳۲۸ در تهران. از همان کودکی، جثه بزرگی داشت و تعجب همگان را بر میانگیخت.
دوازده ساله بود که طعم تلخ یتیمی را چشید و از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد؛ کم کم به سمت چاقوکشی و کاباره و دعوا و کتک کاری روی آورد و با آن جثه قویاش، کمتر کسی بود که جلودارش باشد. برای خودش اعوان و انصاری هم دست و پا کرد و بزن بهادر محله ها و کوچه ها شد.
مادر پیرش هم کاری جز دعا برای عاقبت به خیری اش نمی توانست بکند. اشک می ریخت و اینگونه برای فرزندش دعا می کرد: خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن؛ او را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده.
دیگران به او می خندیدند؛ ولی او دست از دعا بر نمی داشت.
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه شاهرخ در همان سنین جوانی با نَفَس گرم امام و مبارزان انقلابی آشنا شد. همین هم او را متحول و به یک جوانمرد تبدیل کرد.
فکر و ذکر او پس از آن، شده بود امام(ره). با احترام از ایشان یاد میکرد و در مبارزات فعال بود. در برنامه های مساجد و تظاهرات شرکت می کرد و با قدّ و هیکلش، روحیهای مضاعف به مومنان و مبارزان انقلابی می داد.
بدنش بسیار قوی بود. به ورزش هم علاقهمند بود و به کُشتی روی آورد. هر روز تمرین میکرد تا اینکه در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی تهران، به مقام قهرمانی جوانان در وزن یکصد کیلوگرم دست یافت.
سال ۱۳۵۰ هم در مسابقات قهرمانی کشور و در فوق سنگین جوانان، بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت. بیشتر مسابقهها را با ضربه فنی به پیروزی میرسید. قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون، از دلایل موفقیت او در کُشتی بود تا آنجا که در سال ۱۳۵۵، به تیم ملی هم دعوت شد.
بهمن ۱۳۵۷ فرا رسید و مبارزات به نتیجه نشست.
نَفَس مسیحایی امام خمینی(ره)، او را متحول کرد و یکی از افراد شرور پایتخت، به جوانی آزاده و مبارز و انقلابی تبدیل شد؛ جوانی که در پایان زندگی هم واژه شهادت را معنا کرد.
شاهرخ می گفت: «عظمت را اگر خدا بدهد، میشود خمینی؛ با یک عبا و عمامه آمد؛ اما عظمت پوشالی، شاه را از بین بُرد.» همیشه می گفت: «هرچه امام بگوید، همان است؛ شاید برای همین بود که روی سینه اش چنین خالکوبی کرده بود: فدایت شَوَم خمینی! »
در روزهای ابتدایی انقلاب، هرکجا که نیاز به نیروی انقلابی و فعال داشتند؛ حاضر بود؛ تا اینکه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ فرا رسید.
شاهرخ واقعا متحول شده بود؛ می گفت: «گذشته من، گذشته دردناکی است؛ ولی حرّ هم کسی بود که توانست گذشته اش را جبران کند ... من، حرّ نهضت امامم و باید مانند حرّ، جزو اولین کسانی باشم که در رکاب امام، به شهادت میرسم.»
از این جبهه به آن جبهه می رفت و شور می آفرید. آنقدر دلاورانه میجنگید که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرد. از ۱۷ آذر ۱۳۵۹ دیگر کسی شاهرخ ضرغام را ندید؛ حتی پیکرش هم پیدا نشد.
همرزم او گفته بود که وقتی شهید شد، نتوانسته است که پیکر رشید و سنگین وزنش را به عقب جبهه منتقل کند. منطقه شهادت شاهرخ برای روزهایی به دست دشمن افتاد و پس از چندی که رزمندگان اسلام، آن منطقه را پس گرفتند؛ دوستان و همرزمانش به همان نقطه شهادت او رفتند تا پیکرش را بیابند؛ اما جز بخشهایی از لباس او، چیزی نیافتند.
و اینگونه بود که نه تنها گذشته ی شاهرخ ضرغام پاک شد؛ که آیندهای جاودانی و آسمانی برای او رقم خورد و در ۳۲ سالگی به ملکوت پیوست.
انتهای پیام/