به گزارش راهیان نور؛ شهید آوینی میگفت طینت مردم اصفهان با حب محمد و آل محمد(ص) قوام گرفته است و این حقیقتی است که در طول جنگ روز به روز بیش از پیش به اثبات رسیده است.
آری اصفهان شهری است به صلابت «همت» و تواضع «خرازی»، شجاعت «کاظمی» و نجابت «حججی»، آنگاه که در آبانماهی در یکسو پارههای تنشان را روی دست تا خانههای ابدیشان بدرقه کردند و از سوی دیگر جگرگوشههایشان را با سلام و صلوات راهی جبهههای حق علیه باطل کردند.
شهید آوینی میگفت لشکر مقدس امام حسین(ع) شهرت خطشکنی دارد و این نشان شجاعت و ایمان است که بر تارک شهر اصفهان میدرخشد؛ شجاعتی که ریشه در یقین داشته باشد، شجاعت حقیقی است و در سختترین شرایط نیز از دست نمیرود.
آری امنیتی که امروز نصفجهان به آن مبتلاست، مدیون شجاعت فرزندانیست که روزگاری سربند یازهرا(س) به پیشانی بستند و فوج فوج با بدرقه ملائکه از میدان امام اصفهان به دل دشمن زدند.
مرتضی آرسته از پیشکسوتانی است که برای ما جوانان امروز از التهاب آن روزهای شهر و اشتیاق مردمی که به فرمان امام خود لبیک گفتند، میگوید.
آرسته از حال و هوای روزهای جنگ میگوید و از راویان روایت اعزام پیر و جوان به جبهه حق میشود و میگوید: در دفاع مقدس جنگ نامردانهای اتفاق افتاد که قصد داشتند ظرف یک هفته ایران را تصرف کنند، تصور داشتند ایران تازه انقلاب شده و ارتش هم هنوز منسجم نیست و این چنین بود که صدام به کمک تمام کشورهای دنیا به ایران حمله کردند.
دبیر جمعیت پیشگامان انقلاب اسلامی استان اصفهان ادامه داد: تمامی کشورهایی که اکنون با ما اظهار دوستی میکنند با صدام همدست بودند، سلاحهای شیمیایی از آلمان و فرانسه بود اما امام خمینی(ره) به ارتش قانع نشدند و بسیج را تشکیل دادند.
وی گفت: بسیجیان باعث شدند برنامه دشمن برهم بخورد، در دورههای تاریخی گذشته ما زمینها و کشورهای مجاور کنونی را از دست دادهایم ولی در این جنگ یک سانتیمتر زمین از دست ندادیم، نیروهای جوان ما غوغا کردند.
آرسته تأکید کرد: لشکر امام حسین(ع) اصفهان حماسه آفرید، همه به صورت ممتاز و نمونه مبارزه کردند، همانطور که مقام معظم رهبری هم میفرمایند، اصفهان برای جنگ کوشش بسیار کرده است و برای کل کشور الگو بود.
دبیر جمعیت پیشگامان انقلاب اسلامی استان اصفهان در خصوص اعزام نیروهای اصفهان گفت: در روز ۲۵ آبان که اصفهان حماسه آفرید و بیشترین شهید را تقدیم انقلاب کرد و بازهم بیشترین اعزام نیرو را داشت که در لشکرهای نجف اشرف و امام حسین(ع) حماسه آفریدند.
وی با بیان اینکه پدرها و مادرها وقتی فرزندانشان را اعزام میکردند خودشان هم در پشت جبهه فعال بودند گفت: مادرها خیاطی میکردند، خانوادهها کامیونها را از مواد غذایی پر میکردند و ارسال میکردند و مردم اصفهان یکپارچه برای این کار خدایی تلاش میکردند.
حرکت اصفهانیها همچون نگینی درخشان در میان ظروف پر از الماس است
محمد نادرالاصلی نیز دیگر پیشکسوتیست که فضای آن روزهای شهر را بیشتر برایمان توصیف میکند و اعزام نیروها از اصفهان را روایت میکند.
نادرالاصلی در خصوص اعزامهایی که در زمان جنگ تحمیلی از اصفهان انجام شد، اظهار داشت: اصفهان در دفاع مقدس کاری کرد کارستان؛ حرکتی انجام داد که در اعصار آینده هم اصفهان چون نگینی درخشان میدرخشد از بابت خدماتی که مردم انجام دادند.
پیشکسوت دفاع مقدس با بیان این که اصفهان بالاترین شهدا را تقدیم نظام و انقلاب کرد، ادامه داد: در اصفهان اگر به تناسب جمعیت نگاه کنیم، شهر درچه بالاترین شهر نمونه شاهد کشور است، درچه از شهرستانهای حومه استان اصفهان است که خودش را در جنگ نشان داد، کوچه و خیابانی در اصفهان نیست که نام شهیدی بر آن نقش نبسته باشد.
وی در خصوص مناطق جنگ در اصفهان بیان داشت: اصفهان در زمان جنگ مناطق ۱، ۲ و ۳ داشت که این مناطق در سه نقطه اصفهان زیرمجموعههایی داشتند که کار اعزام را انجام میدادند، معمولا جوانان اصفهانی در حوالی عملیاتها و اطلاعاتی را که کسب میکردند خودشان را به مناطق عملیاتی میرساندند و در آنجا در عملیاتها شرکت میکردند که نشانه بارز آن عملیات محرم است، شهدایی را که تقدیم کردیم امام عظیمالشان فرمودند در کجای دنیا مثل اصفهان سراغ دارید که در یک روزش ۳۰۰ شهید تقدیم کند.
نادرالاصلی با اشاره به تقدیم ۳۷۰ شهید استان اصفهان در عملیات محرم افزود: روزی که شهدا را تشییع میکردیم در عصر همان روز کاروان شهید بهشتی واقع در خیابان آیتالله شهید دکتر بهشتی اصفهان اعزام امکانات برای جبههها را داشت؛ امکاناتی که از پل فلزی تا نزدیک چهار راه هفتم محرم کامیونها و وسایل نقلیه آماده ارسال بودند، اتوبوسها اعزام و کامیونها ارسال محصولات را انجام میدادند؛ هنوز در این خیابان نام شهید بدری خیر بزرگ اصفهان از بابت خدماتی که انجام داد میدرخشد.
دل دشمن از فداکاری مردم اصفهان همچنان میلرزد
پیشکسوت دفاع مقدس با اشاره به خدمات شهدای شهر اصفهان خاطر نشان کرد: شهید خرازی، ردانیپور و خاصه شهید بزرگواری که اخیرا به شهادت رسید، شهید محمد حجازی، برای اعزام مردم خدمات زیادی انجام دادند و این خدمات منجر شد تا در نقاط مختلف مرزی بچههای اصفهان خط را اداره کنند و دل دشمن امروز از فداکاریهای مردم خوب اصفهان میلرزد و جوانانی که درخشیدند و نامی برای اصفهان گذاشتند.
وی در خصوص مکان مناطق ۳ گانه شهر اصفهان و مسوولان این مناطق تصریح کرد: منطقه یک خیابان توحید، منطقه ۲ خیابان مسجدسید و منطقه ۳ طوقچی بود که مسوول منطقه یک قربانی عضو کنونی شورای شهر اسلامی اصفهان، منطقه ۲ مصلحی و منتظرالقائم و مسوول منطقه ۳ سردار آقاخانی فرمانده اسبق نیروی انتظامی اصفهان بود؛ هر سه از پیشکسوتان مسوولیت اعزام به منطقه و جذب و هدایت کمکهای مردمی را به عهده داشتند.
پیشکسوت دفاع مقدس با بیان این که شهید نصر، کاظمی و شهیدان بزرگوار دیگر که از مدارس اعزام شدند، ادامه داد: اعزامها از سال ۶۰ از دبیرستانها آغاز شد تا پایان دفاع مقدس، جوانانی که توانستند در همین عرصهها خودشان را نشان دهند؛ در عملیات فتحالمبین در دوم فروردین ماه بچههای دبیرستان در حالی که مشغول تحصیل بودند و آمادگی برای کنکور به محض به صدا در آمدن ناقوس جنگ در عملیات حاضر شدند و تا عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر ماندند که شهید علی غفاری از منطقه لنبان سرآمد آنها بود.
نادرالاصلی با بیان حال و هوای زمان اعزام بیان داشت: در آن زمان دبیرستانی بودم و به خاطر دارم که با سردار اسماعیل صادقی همشاگردی بودیم؛ ایشان دوم دبیرستان بود، وقتی صدای عملیاتها از دور شنیده میشد به هر ترتیبی که بود خودش را در منطقه عملیاتی میگذاشت و حضورش برای جامعه حضوری موثر بود، در یکی از عملیات که ترکش به شکم ایشان برخورد کرده بود بعد از یک درمان مختصر بازهم به دبیرستان برگشتند و درس را ادامه دادند.
وی در خصوص حمایت و فعالیت بانوان و سایر مردم در زمان جنگ با تاکید بر این که پیروزی در جنگ محقق نشد مگر با همت و تلاش همه جانبه آحاد مردم، افزود: ۹ درصد مردم در عملیاتها حضور داشتند و شهید شدند و بیشتر مردم عقبهای بودند که اینها را پشتیبانی میکردند؛ خانمها در دانشگاه اصفهان دوخت لباس برای رزمندگان را انجام میدادند، مرحوم بدری مسوولیت پشیبان و تهیه امکانات را بر عهده داشت، مرحوم کی منزل بزرگی داشتند که در آن تهیه مربا و شیرینی برای رزمندگان تدارک میدیدند و مرحوم جنتی که اخیرا به رحمت خدا رفت خدمات ارزندهای را در پلسازی برای رزمندهها عرضه کرد.
هنگامی که شیپور جنگ نواخته شد، شناخت مرد از نامرد آسان شود
نادر الاصلی اظهار داشت:امروز میبینیم کسانی رو سفید هستند که توانستند در عرصه دفاع از مردم و کشور خودشان تلاش کنند و این تلاش را امروز مردم فهیم ارج مینهانند؛ مقام معظم رهبری فرمودند اسمهایی که بر خیابانها گذاشته میشود برای شهید چندان اثری ندارد و برای ما اثر دارد و من از مردم درخواست دارم هروقت از خیابانی رد میشوند و نام شهیدی را میبینند فکر کنند که این شهید چگونه به شهادت رسیده است.
پیشکسوت دفاع مقدس با بیان از خود گذشتگی شهیدی که جانش را فدا کرد تا عملیات و اسرار کشور را لو ندهد، اظهار کرد: چه کنیم امروز از وطنفروشانی که برای خوشآمد دشمن اقدام میکنند ولی جوانان ما این حرکت را انجام ندادند، دنیا قضاوت خواهد کرد کسانی که خیانت کردند و کسانی که خدمت کردند، امیدواریم اینها در روز محشر سربلند باشند و یقه کسانی که خیانت کردند را بگیرند.
وی افزود: انتظار خانواده شهدا این است که این پیام به گوش جهانیان برسد، بشکند قلمهایی که ننوسید فرزندان خمینی در عرصه دفاع مقدس چه کردند، چه سختیهایی کشیدند و بشکند قلمهایی که به خطا بنویسد و آن خطا جامعه را به انحراف ببرد.
نادرالاصلی بیان داشت: از مسوولینی که امروز سکان کشور را به عهده گرفتند، میخواهیم هر لحظه عکس شهیدی، مادر شهید و پدر شهیدی را مرور کنند زیرا امروز بر خون این افراد نشستند، ادامه داد: ۲۳ هزار شهید دادیم که اینگونه صدها هزار لیتر خون شهید بر شهر اصفهان جاری است؛ امروز استاندار اصفهان، نمایندهها و اعضای شورای شهر بدانند بر روی این خونها صندلیهای خودشان را قرار دادند و بدانند این شهدا از ما انتظار دارند و روحشان شاهد و ناظر است بر اعمال ما، مبادا روز قیامت در مقابل اینها شرمنده باشیم.
پیشکسوت دفاع مقدس در پایان صحبتهای خود گفت: امروز مردم مستضعف نیاز به خدمت دارند که دولتهای گذشته متاسفانه نتوانستند خدمتهایی در خور مردم انجام دهند و امروز از دولتی که واقعا از دل مردم بلند شده و انقلابی است و از مجلس انقلابی میخواهیم که قوانین مناسبی را برای ایثارگران و کسانی که به این مملکت خدمت کردند وضع کند و یقه گردن کلفتهایی که بر سر راه انقلاب ایستادهاند را بگیرد و مبارزه با مفاسد و جریانهای منحرف فرهنگی اولویت این مسوولین باشد، امیدوارم اینها حرکتی انجام دهند تا دل رزمندگانی که از رفقای خود جا ماندند را شاد کنند.
ماجرای دفاع مقدس در ایران برای دنیا ماجرای عجیبی است، ماجرایی که هرچقدر در آن فشار و سختی بیشتری به مردم وارد میشد، استقامت و ایثار مردم بالاتر میرفت، با شروع جنگ و اعلام نیاز به نیرو، صفهای مردم در مقابل مراکز اعزام تشکیل شد و خانوادهها بهترین خودشان را تقدیم انقلاب کردند چراکه اعتقادی راسخ در جان مردم ریشه داشت، اعتقادی برای دفاع از دین و نظام و کشور.
معنای کلید واژه «دفاع مقدس»
احمد سالک، نامی آشنا برای اصفهانیها و از روحانیون مبارزی است هم طعم شیرین مبارزه با طاغوت را چشیده و هم تلخیهای شکنجههای ساواک را و روزهای جنگ حق و باطل را با تمام وجود درک و لمس کرده است و روایتش از اعزام به جبهههای حق و باطل شنیدنی و خواندنی است، او صحبتش را اینگونه آغاز میکند: کلمه دفاع معنا و مفهومش این است که دشمن با تمام قدرت و تجهیزاتش به کشور ما بر اساس سیاستهای بینالمللی استکبار حمله کرد، پس ما از خود دفاع کردیم، از دین، ناموس ، مملکت و جامعه خودمان دفاع کردیم، ما آغازگر جنگ نبودیم و دفاع کردیم اما در مقابل ۲۸ کشوردنیا از جمله آمریکا، شوروی، فرانسه، آلمان و حتی کشورهای عربی در یک توطئه بینالمللی تصمیم گرفتند نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرند و لذا در شاخه نظامی، حمله وسیعی انجام شد و ما دفاع کردیم.
این پیشکسوت دوران دفاع مقدس ادامه میدهد: نکته دوم کلمه مقدس است، قداست و قدسیت فقط مخصوص خداوند متعال است، ولی این دفاع چون در راه خدا بود و جهاد فی سبیل الله بود، از یک قداست و بزرگی برخوردار است و دفاع مقدس معنا، مفهوم و فرهنگ غنی دارد.
انسجام و صف مردم استکبار را به خاک نشاند
وی تصریح دارد: نکته دیگر این که مردم پشت سر امام(ره) ایستادند و حرکت انقلاب اسلامی را یک حرکت الهی میدانستند، برای دفاع از اسلام، مملکت و حرکت عظیم انقلاب اسلامی به مجرد اینکه عملیات صدام که تصمیم داشت ۳ روزه تهران بیاید و قرارداد الجزایر را پاره کرد و زیر پا گذاشت، ملت انسجام حقیقی خودشان را پیدا کرد.
سالک یادآور میشود: من آن موقع مسؤول کمیته دفاع شهری و سپاه پاسداران بودم و خدا را گواه میگیرم که در درجه اول جوانهای مومن، انقلابی، متدین و در درجه دوم همه مردم پشت درب سپاه برای مقابله با این هجمه استکبار صف کشیدند.
وی در ادمه صحبتهایش اضافه میکند: ما جوانان را در پادگان ۱۵ خرداد و پادگان امیرالمومنین(ع) سازماندهی کردیم که مدیریت و سازماندهی با هماهنگی بین سپاه و ارتش بود، آن زمان شهید صیاد شیرازی فرمانده توپخانه اصفهان بود که هماهنگی کردیم و جلسات مختلفی با ایشان و سایر دوستان مانند برادر صفوی و مرحوم شهید خلیفه سلطانی داشتیم و شهید صیاد شیرازی و دوستانش اعلام آمادگی کردند که پادگان ارتش را با همه تجهیزاتی که خودشان آورده بودند به مدت یک هفته برای آموزش بدهند.
دستهدسته جوانانی که به پادگان ارتش میرفتند
سالک میافزاید: در مسجد سید فراخوان دادیم و جوانان آمدند نام نویسی کردند که تشکیل بسیج دادیم، بنده و شهید حبیب الله خلیفه سلطانی صحبت کردیم و بعد از نام نویسی، گردانها بررسی شد و ماشینهای ارتش جلوی مسجد ردیف شدند و دستهدسته جوانها برای آموزش یک هفتهای به پادگان ارتش اصفهان رفتند و پس از آن برای مقابله با صدام سازماندهی شدند.
این عضو جامعه روحانیت مبارز تاکید دارد: آنچه بر افکار مردم حاکم بود، حاکمیت فرهنگ دینی بود، مردم انگیزه دفاع از دین داشتند و این انگیزه بسیار قیمت داشت، هم نیروی انسانی برای جبهه فرستادن و هم تدارکات جنگ در قالب کاروانهای متعدد را برای جبهه آماده کردند.
هرچه فشار دشمن بیشتر میشد، انسجام مردم هم قویتر میشد
وی خاطر نشان میکند: واقعاً شرایط درک میشود اما نمیشود توصیف کرد، زیرا ایمان مردم، اعتقادات و روحیه اطاعت پذیری از امام(ره) وصف ناپذیر بود و مردم شجاعانه به میدان آمدند، هرچه فشار صدام و عملیاتش در غرب و جنوب بیشتر میشد، انسجام مردم برای حضور در جبهه ها قویتر میشد.
سالک در ادامه صحبتهایش با یادآوری اولین موشک باران در اصفهان میگوید: نخستین موشکی که به اصفهان وارد شد به نظرم نزدیک فلکه احمدآباد بود، دومین موشک در کوچه جعفری خیابان چهارباغ خواجو بود که منزل ما هم آنجا بود، موشک در منزل شهید معتمدی در اتاقی وارد شد که در آن رحل های قرآن بود و جمعه ها در آنجا برنامه قرآنی داشتیم.
وی تصریح دارد: این موشک آنقدر وحشتناک بود که امواج آن تمام ساختمانهای اطراف را تخریب کرده بود، وقتی وارد منزل شدم مادر را زیر خروارها شیشه دیدم، وقتی از صدای وحشتناک از اتاق بیرون آمده بود تمام شیشههای خرد شده روی سر و صورت ایشان ریخته بود، سقفهای خانهها چوبی بود و این موج قیفی شکل موشک به گونهای بود که سقفهای خانه های مردم را شکافته بود و تعداد زیادی از اهل محل شهید یا جانباز شده بودند.
هرچه سختی بیشتر میشد، استقامت و ایثار مردم هم بیشتر میشد
او که یک دوره زمانی مسؤول کمیته دفاع شهری اصفهان بوده است در ادامه صحبتش یادآور میشود: مردم در مقابل هجمه موشکی خود را نباختند بلکه استقامت کردند و همان لحظه فرزندانشان را به جبههها میفرستادند برادر خود من همینطور بود که در عملیات بیت المقدس با گلوله مستقیم فرقش شکافته شد و به شهادت رسید، مردم استقامت و مقاومت خودشان را به نمایش گذاشتند و پشتیبانی جنگ را اداره کردند، استان اصفهان بالغ بر ۲۳ هزار شهید دارد که این نشان از تدین و انقلابگری مردم بود.
سالک در ادامه بیان میکند: در عملیات محرم که ما حدود ۳۰۰ شهید دادیم، شهدا از میدان امام(ره) بعد از اینکه غسل داده و کفن شدند و مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی بر آنها نماز خواند، روی دست مردم حرکت کرد، هشت تا از این شهدا پدر و پسر یا برادر بودند که تابوتهای آنها را به هم دوخته بودند مثل مرحوم شهید حیدری که پدر و پسر باهم به شهادت رسیدند و این عظمت آن قدر مهم بود که حضرت امام(ره) فرمودند: «شما در کجای دنیا می توانید جایی را مثل استان اصفهان پیدا کنید؟ همین چند روز پیش فقط در شهر اصفهان حدود سیصد و هفتاد نفر را تشییع کردند، مع ذلک، همین شهیدداده ها و داغدیده ها همچنان به خدمت خود به اسلام ادامه می دهند»، این تعریف امام از مردم بسیار شایسته جالب بود.
انقلاب شده بود ولی ساواک هنوز مردم را شکنجه میکرد
وی اضافه میکند: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما اولین جایی که گرفتیم ساواک بود، هنوز مأمورهای ساواک مردم را شکنجه میکردم باور نمیکردند انقلاب پیروز شده است، اولین کار اینها را دستگیر کردیم و کمیتهای تحت عنوان کمیته دفاع شهری سامان پیدا کرد و از بچههای هوانیروز مثل آقای فرهنگ افشین، شهیدخلبان نجارزاده ودیگران به اضافه نیروهای بسیجی و نیروهای شهربانی شکل گرفت.
سالک خاطر نشان میکند: کمیته دفاع شهری مدت زمان حضورش در اصفهان کوتاه بود زیرا سپاه پاسداران به دستور امام شکل گرفته بود بلافاصله بعد از هفت، هشت ماه فرماندهی سپاه پاسداران در اصفهان سامان پیدا کرد و این تشکیلات حرکت خودش را آغاز کرد. استاد پرورش و بعد از ایشان هم بنده فرماندهی سپاه را داشتیم تا زمانی که رفتم بسیج کل کشور.
منافقی که در اصفهان 9 نفر را شهید کرده بود
عضو جامعه روحانیت مبارز در ادامه صحبتش اذعان میکند: اولین باری که منافقین کار خودشان را شروع کردند سال ۵۸ و ۵۹ بود، در اصفهان یکی از منافقین را دستگیر کردیم که جزء همافران نیروی هوایی بود، از منافقین بسیار فعال که یک نفره، ۹ نفر را به شهادت رسانده بود، مقرّ منافقین در اصفهان یک مسجد در خیابان سجاد فعلی بود، مرکزشان را منهدم کردیم و به یک خانه وسیع تیمی رسیدیم، تعدادی را دستگیر کردیم و تلاش کردیم با منافقین در اصفهان قبل از سال ۶۰ برخورد قاطع کنیم و تعدادی از آنها هم به حکم دادگاه انقلاب اعدام شدند.
وی خاطر نشان میکند: در طول جنگ شخصی به نام میثمی معروف به دکتر میثمی از منافقین بود دو چشمش را هم از دست داده بود، ایشان از توابین منافقین است، او باندی را در اصفهان ترتیب داده بود و زمانی که من فرمانده سپاه اصفهان بودم مقر آنها را زدیم و اسناد و مدارک زیادی به دست آوریم، الان هم زنده است و در ایران زندگی میکند.
گروهی در آن روزگار، نام خود را مجاهد نامیدند، مجاهد خلق و با همین نام، زمانی که منافع خود را در خطر دیدند و از سهمخواهی بعد از انقلاب چیزی عایدشان نشد، لوله اسلحهها را به سمت مردمی گرفتند که داعیه مجاهدت برایشان را داشتند و جنایتها کردند، اما عبرت مهم تاریخ این است که مواظب باشیم جای جلاد و شهید عوض نشود و جنایتکاران دیروز، صلح طلبان و آزادیخواهان امروز نشوند و با غفلت، خون مردم از دامان ایشان پاک نشود.
ماجرای آمبولانس پر از سلاح که به اصفهان نرسید
که در همین راستا سالک ادامه میدهد: یادم هست تعدادی از این عناصر منافقین به جبهههای جنوب رفته بودند و اسلحههای فراوانی را به عنوان اینکه میخواهند بروند جنگ جمع کرده بودند، از انواع مختلف سلاحها در یک آمبولانس گذاشته و به سمت اصفهان و تهران در حرکت بودند.
خوشبختانه دژبانی ورودی شهر اهواز آمبولانس را متوقف کرد و با ممانعت از بازرسی که انجام شد، دژبانی حساس شده و بازرسی انجام گرفت و تعداد زیادی سلاح کشف کردند که برای انجام عملیات تروریستی به سمت اصفهان و تهران میرفتند.
یواشکیهای دوران دفاع مقدس
و اما حسن ختام این روایت اعزام به جنگ ما داستان اعزام جوانمردی نام آشنا است به نام محمد احمدیان که داستانش از آن یواشکیهای جذاب جنگ است.
احمدیان صحبت خود را تصمیمش برای رفتن به جبهه آغاز میکند و میگوید: کلاس پنجم ابتدایی و دوازده ساله بودم و در بحبوحه زمانی بود که شهدا و مخصوصا شهدای عملیات رمضان را میآوردند و چند نفر از کسانی که در مسجد حق استادی به گردنم داشتند هم در عملیات رمضان به شهادت رسیده بودند؛ همانجا بود که تصمیم گرفتم به جبهه بروم.
رفتنم به جنگ برای رضای خدا نبود
این راوی دفاع مقدس ادامه داد: در ابتدا رفتنم برای خدا و فیسبیلالله نبود؛ در فضای احساسی و بچگانهای آن سن و سال بودم و با گریه و اصرار به سپاه رفتم؛ مطمئن بودم که با توجه به شرایط سنی و جسمی و اینکه سن و قدم کوچک بود قبول نمیکنند اما برای اینکه آرامم کنند برایم پروندهای تشکیل دادند و تمام مواردی که برای اعزام نیاز بود گرفتند و بقیه شرایط را به اذن والدین منوط کردند.
وی درباره اجازه خانواده برای رفتن به جبهه توضیح داد: پدرم به هیچ عنوان راضی نبود با آن سن و سال به جبهه بروم با اینکه خودش در آن زمان در خط ولایت بود؛ خودم با بچگیام نامهای نوشتم و با انگشت شستم با خودکار اثر انگشت زدم و آن برگه اذن والدینم شد؛ نکته جالب این است که سپاه تمام این موارد را میدانست و فکر میکردم نمیدانند.
احمدیان خاطرنشان کرد: از آن به بعد هر هفته که اعزام بود با تمام اعزامها میرفتم و وقتی به پادگان میرسیدم من را برمیگرداندند؛ حدود ۱۸ مرتبه من را از پادگان برمیگرداندند و همه جلوی پادگان مرا میشناختند و خودم هم میدانستم هر هفته بر میگردم.
این راوی دفاع مقدس افزود: تمام قصه زندگیام از روزی شکل گرفت که ورودی سپاه نگهبان بودم و آن روز اعزام بود؛ شنیدم که اعزام مستقیم به جبهه است یعنی پادگان نمیروند؛ ۲۳ مهر سال ۱۳۶۱ اعزام مستقیم به سپاه بود و مسؤول تبلیغات سپاه گفت اگر میخواهی به جبهه بروی این بهترین موقعیت است.
وی خاطرنشان کرد: آن روز ۵۰ تومان از آقای قاسمی نامی قرض گرفتم و یک کیف خریدم و زیر صندلی ماشین مخفی شدم و نزدیک غروب از دولتآباد به سمت مسجد فاطمیه میرفتیم و ذوق زیادی داشتم؛ مسجد فاطمیه توقف کردیم و همراهان نماز مغرب و اعشا را خواندند اما از ترسم از ماشین پیاده نشدم و نمازم را نخواندم البته ۱۳ ساله بودم و نماز بر من واجب نبود.
احمدیان عنوان کرد: از پنجره اطرافم را مراقب بودم که دیدم پدرم به مسجد آمده و دنبالم میگشت؛ زیر صندلی ماشین مخفی شدم و همان موقع یک صندوق انار در ماشین بود و دقیقا جلوی همان صندلی گذاشتند که زیر آن مخفی شده بودم و جایم امن شد؛ نزدیک خرمآباد بودیم که سردم شده بود و پایم درد گرفته بود و از زیر صندلی بیرون آمدم که دقیقا از زیر صندلی فرمانده سپاه بیرون آمدم.
راوی دفاع مقدس گفت: فرمانده سپاه گفت اینجا چکار میکنی؛ همانجا بود که گریهام گرفت و گفتم بگذارید به جبهه بیایم؛ گریهام را دید و چارهای نداشت به همین دلیل گفت تا اهواز بیا و آنجا با اولین ماشین برگرد.
وی افزد: به استانداری اهواز رسیدیم و از صبح تا عصر در سرویس بهداشتی آنجا مخفی شدم تا همه بروند؛ وقتی از سرویس بهداشتی بیرون آمدم همه رفته بودند و مجبور شدند نگهمان دارند؛ چون جثهام کوچک از گردان حضرت رسول(ص)، فرمانده گردان قد و شیطنتم را دید و مرا به عنوان علمدار گردان انتخاب کرد و عملاٌ از آن تاریخ در جبهه ماندگار شدم.
اعزامی که از هجرت خود به خدا بود
احمدیان تأکید کرد: در آن زمان بچه بودم و شاید اعزام هجرت اولیهمان از بچگی بود اما وقتی آنجا رفتیم چیزهایی را دیدیم که با جنگ و روح جنگ سازگار نبود؛ هیچگاه فکر نمیکردم ببینم که همکلاسیهایم، همانهایی که سر کلاس سر کوچکترین چیزها باهم دعوا میکردیم وقتی به آن فضا میآیند، در نیمه شب، همان اوقاتی که بهترین زمان برای خوابیدن بود، با مناجاتی که در بلندگوها پخش میشد در تاریکی شب گم میشدند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در پایان مطرح میکند: اعزاممان هجرتی از خودمان تا خدا بود و امیدوارم آنجا خدا را شناخته باشیم و اگر امروز مدعی هستیم که مسلمانیم، هرچه که داریم از برکت همان هجرت است.
انتهای پیام/