تاریخ انتشار
پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۵۷
کد مطلب : ۱۶۳۸۳
خاطرات دلتنگی-13/
تداعی حال و هوای روزهای دفاع و حماسه / شجاعت یک شهید هنرمند
خبرنگار:اعظم عبداللهی
اینها بخشی از صحبتهای مرتضی باباییان رزمنده فریدنی است که در ۱۶ سالگی به همراه دو بردارش عازم جبههها شده است، خاطرات وی یادآور روزهایی است که میراث تاریخی گران بهایی از غیرت، میهن دوستی برای نسل کنونی آفریده است به نوعی که هنوز رشادت جوانان و نوجوانش الگویی ناب برای علی لندیهایی است که همان اندازه بی پروا و شجاعانه دل به آتش میزنند تا حماسهای به رنگ دفاع مقدس بیافرینند. به یقین این حماسههای جاودان در طول تاریخ برای آیندگان نیز الگوساز خواهد بود.
آقای باباییان! چه شد که شما در سن نوجوانی درس و تحصیل را رها کردید و به جبهه رفتید؟
به خوبی به یاد دارم که گرچه آن زمان من و دو برادرم در سن نوجوانی قرار داشتیم، بی پروا شور و حال خاصی برای رفتن به جبهه داشتیم، خوب طبیعی است که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود و دفاع از ناموس میهن غیرت مردان این سرزمین را برانگیخته بود؛ ما نیز تمام تلاش خود را کردیم تا اینکه توانستیم رضایت خانوادههایمان را در این ارتباط جلب کنیم.
ما در ابتدا با هواپیما عازم جنوب شده و در پایگاه هوایی نظامی امیدیه فرود آمدیم، سپس با اتوبوس به شهرک دارخوین رفتیم و در گردان امیرالمومنین مستقر شدیم، تقریباً ۲۰ روز آموزش دیدیم و برای انجام عملیات رمضان آماده شدیم. یادم هست که روزهای داغ تابستان را پشت سر میگذاشتیم، گرمای هوا بسیار طاقتفرسا بود اما شور و شعور رزمندههای اسلام، دعاهای شبانه و نورانیتی که در وجود این همه نوجوان و جوان در کنار بازیگوشیهای محجوبانه در سنین کم نمودار شده بود، دلگرمی و شور خاصی به همه ما میداد.
مسئولیت شما در دفاع مقدس چه بود و چه در چه عملیاتی مجروح شدید؟
من در جبهه مسئولیتهایی همچون تک تیرانداز، منشی گروهان و پیک گردان در کردستان و معاون گروهان را بر عهده داشتم. در شلمچه سال ۱۳۶۱ عملیات رمضان و در عملیات محرم منطقه عملیاتی شرهانی مجروح شدم.
از خاطرات عملیات رمضان برای ما بیشتر بگویید؟
عملیات رمضان عملیات تهاجمی گسترده نیروهای مسلح ایران، در خلال جنگ ایران و عراق بود که به مدت ۱۷ روز، در تابستان ۱۳۶۱ در جنوب عراق، شمالشرقی شهر بصره و در منطقه شلمچه انجام شد.
این عملیات ۴۵ روز پس از آزادسازی خرمشهر انجام گرفت در ۵ مرحله، بهطور مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی محسن رضایی و نیروی زمینی ارتش به فرماندهی علی صیاد شیرازی، طراحی و اجرا شد، ویژگی مهم این عملیات این بود که نیروهای ایرانی برای نخستین بار اقدام به ورود به خاک عراق نمودند و یکی از بزرگترین نبردهای زرهی، پس از جنگ جهانی دوم محسوب میشود.
در عملیات رمضان که یکی از مهمترین عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس به شمار میرفت، بسیاری از رزمندگان حاضر در این عملیات از جمله دوستان شهرستان فریدن نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. یکی از این شهدا همسنگر و هم عملیاتی من به نام شهید «مجتبی هاشمی» بود که پیکر پاک این شهید پیدا نشد و هنوز جزو شهدای گمنام است.
من هم در این عملیات زخمی شدم و برای درمان مدتی در عملیاتها حضور نداشتم، با بهبود یافتن نسبی با دیگر عازم جبهه شدم اما این بار حضور در عملیاتها گویی بزرگتر از قبل شده بودم، این بار انگیزه بالاتری برای حفظ کشور از وجود دشمن و دفاع از حریم انقلاب داشتم و در عملیات محرم، فجر و والفجر مقدماتی والفجر ۲ و والفجر ۴ کربلای ۵ حضور داشتم، هنوز حس در حضور در لشکر امام حسین (ع) در کنار شهیدانی والامقام مانند حسین خرازی برایم دلنشین و جذاب است و به من انگیزه میدهد.
خانواده شما چگونه رضایت دادند که شما سه برادر همزمان در جبههها حضور داشته باشید و آیا با این امر مخالفتی نداشتند؟
اتفاقاً پدر و مادر ما خیلی دل نگران بودند و پدرم به سفارش مادرم در میانه یکی از همین عملیاتها برای دیدن ما به کردستان آمده بود تا یکی از ما دو برادر را از جبهه برگرداند؛ من به پدرم گفتم که مصطفی کم سن و سال و کم تجربه است و او را با خود برگرداند؛ مصطفی نیز جلوی فرمانده گردان ایستاد و گفت «این برادرم متأهل است او را همراه پدرم بفرستید» تا اینکه به اجبار مرا به همراه پدرم به شهرستان فرستادند.
من و پدرم راهی شهرستان شدیم و بعد از مدتی خبر رسید که مصطفی در ۳۰ شهریور ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی فاو بر اثر اصابت ترکش به سر و پهلو به جمع شهدا پیوست.
بعد از شهادت برادر مصطفی به شدت احساس دلتنگی میکردم و غم بزرگی بر قلبم نشسته بود و از عمق وجود به حال روز خودم غبطه میخوردم که چرا با حضور در عملیاتهای مختلف باید در حسرت شهادت بمانم اما مصطفی در سن ۱۷ سالگی به وصال معبود خود شتافت.
از خصوصیات بارز برادر شهیدتان برایمان بگویید؟
مصطفی یک هنرمند بود که در گروه تئاتر شهرستان ایفای نقش میکرد و همچنین به تاسی از برادر بزرگم که استاد خط بود خوشنویسی هم میکرد؛ ضمن اینکه در رشته کشتی آزاد عضو تیم کشتی شهرستان بود. او در عین سادگی شجاع بود و به مهمان دوستی و محبت به فامیل و دوستان زبانزد بود.
شما در لشکر نجف اشرف حضور داشته و در برخی عملیاتها کنار شهید کاظمی بودید، خاطره خاصی از وی به یاد دارید؟
به توفیق الهی من حدود یکسال در لشگر نجف اشرف به فرماندهی سردار شهید حاج احمد کاظمی بودم. یادم هست در گردان امام صادق (ع) زمانیکه برای انجام عملیات والفجر یک به سمت خطوط مقدم حرکت کردیم و از موانع و کانالها گذشتیم. که ناگهان حاجاحمد کاظمی دستور عقب نشینی داد و گفت برگردید قبل از اینکه نیروها قتل عام شوند. در این عملیات حاج احمد کاظمی فرمانده لشگر پیشتاز رزمندگان بودند و به موقع با چارهاندیشی صحیح نیروها را از محاصره دشمن نجات دادند.
البته در این عملیات در حین عقب نشینی دو نفر از بهترین دوستانم به نامهای سیف الله کاظمی از شهر دامنه و حسن ادهمی از فریدونشهر شهید شدند و پیکر پاکشان سالها جز مفقودین بود
آقای باباییان! این روزها حال و هوای شما پس از گذشت بیش از دو دهه از دوران جنگ تحمیلی چگونه است؛ هنوز زیبایی آن روزها را حس میکنید؟
مگر میشود حال و هوای آن روزها فراموش شود. بنده همیشه و در هر حال صحنههای دفاع مقدس، اخلاص بی بدیل دوستان شهیدم که با ایثار جان خود ره صد ساله را یک شبه پیمودند مثل یک فیلم از نظرم میگذرد و بارها به حال خودم غبطه خوردهام که چگونه از خیل شهدا جا ماندهام.
البته در طول خدمتم سعی کردم در جایگاه و مسئولیتی که داشتم با همان روحیه بسیجی و رزمندگان دفاع مقدس در خدمت مردم باشم و امیدوارم این فعالیتها مورد رضایت خدای متعال باشد تا شرمنده شهدا نباشیم.
انتهای پیام/