تاریخ انتشار
شنبه ۳۰ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۰
کد مطلب : ۱۲۲۶۱
به مناسبت سالروز شهادت شهید اسماعیل قهرمانی:
قائم مقام لشکری که در ۲۱ سالگی شربت شهادت نوشید
مادر شهید قهرمانی نقل میکند: « یک بار اسماعیل رفته بود مشهد، وقتی بازگشت، گفت: مادر من در صحن ایستاده بودم و به زنان بدحجاب گوشزد میکردم، مواظب حجابشان باشند و حرمت آنجا را نگهدارند، بعضیها گوش میدادند و بعضیها هم انگار نه انگار که شنیده باشند. یکدفعه دیدم عالمی آنجا ایستاده است. او رو کرد به من و گفت: «پسرجان چه کار میکنی؟» گفتم: «ببین مردم چقدر گستاخ شدهاند، حرمت حرم آقا را هم نگه نمیدارند!» در همین اثنا آوای اذان بلند شد و من سریع رفتم پیش آن آقا و گفتم: «ببخشید! من آن که طور شایسته بود به شما احترام نکردم از شما عذر میخواهم.» آن عالم رو کرد به من و گفت: «پسر جان من شما را میبخشم! شما برای ما تبلیغ کردید. شما حدیث ما را برای مردم بیان کردید. چرا از شما ناراحت باشم؟!» ناگاه عالم محو شد و من دیگر او را ندیدم.
اسماعیل قهرمانی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مقاومت در برابر ضد انقلاب داخلی که دو جنگ داخلی را در شهر گنبدکاووس رقم زدند، نقش موثری داشت. او در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران گنبد در آمد و مدتی بعد از آن بار سفر را بست و به سپاه «شاهین شهر» اصفهان منتقل شد.
با شروع جنگ تحمیلی به سوی جبهه های نبرد شتافت و با نیروهای سپاه پاسداران اصفهان که تیپ نجف اشرف را تشکیل می دادند, همکاری کرد و در همان جا بر علیه نیروهای رژیم بعث عراق جنگید و بین او با نیروهای اصفهان صمیمیتی غیر قابل وصف ایجاد شد. همچنین در جریان همین دوستی ها بود که با سردارانی چون حاج ابراهیم همت آشنا شد و به وسیله ی او از تیپ نجف به تیپ 27 حضرت محمد رسول الله(ص) منتقل شد و در آنجا به جهاد پرداخت.
همرزم این سردار شهید نیز میگوید: «هنگام پاتک عراق ، بچهها از جانشان مایه میگذاشتند. تانکهای دشمن را یکی پس ازدیگری به آتش میکشیدند. در همین موقع یکی آمد و به براد،ر قهرمانی گفت: «برادر قهرمانی! برادر شما شهید شده و آن طرف در بین نیروهای خودی و دشمن افتاده. اجازه میدهید برویم جنازه ایشان را بیاوریم.» اما ایشان موافقت نکرد و گفت: «من هرگز اجازه نمیدهم به خاطر اینکه جنازه برادرم از میدان جنگ بیرون آورده شود جان نیروی دیگری به خطر بیفتد.
من در آن دنیا نمیتوانم جواب این خونها را بدهم.» همه ما در محاصره بودیم و روحیه گردان به شدت پایین آمده بود. ناگهان دیدم یک خمپاره 60 ،وسط اسماعیل قهرمانی و معاونش به زمین خورد. ترکش خمپاره، سر و صورت قهرمانی و معاونش را مجروح کرد و صورتشان کاملاً خونین شد. در آن شرایط اگر بچهها آنها را میدیدند در روحیهشان تأثیر بدی میگذاشت. ناگهان دیدم اسماعیل معاونش را بغل کرد و با صدای بلند شروع کرد به خندیدن. بچهها از این حرکت روحیه گرفتند.
آن روز اسماعیل حتی اجازه نداد امدادگران صورتش را پانسمان کنند و میگفت: «با این کار بچهها از مجروح شدن من با خبر میشوند و روحیهشان تضعیف میشود.»
در طول این سالها سه مرتبه مجروح شد و برای مدتی در پادگان دو کوهه مأمور تشکیل گردان «انصار الرسول» شد. پس از آن اسماعیل به همراه تنی چند از دوستان برای کمک به مردم بیدفاع لبنان به آن کشور رفت. پس از بازگشت از لبنان حاج همت، اسماعیل را به عنوان جانشین تیپ محمد رسول الله (ص) معرفی کرد.
در مرحله سوم عملیات رمضان که به دست گردان انصار بود, اسماعیل مسئولیت محور را بر عهده داشت، او در حالیکه سوار موتور بود در 61/4/30 در سن 21 سالگی در اطراف پاسگاه زید آسمانی شد و پیکر مطهرش مفقود شد.
انتهای پیام/