ساعت حول و حوش چهار صبح است.
بقایای گردان کمیل که از یک گروهان نیز کمتر هستند ، در پشت خاکریز آماده می شوند که به خط بزنند و دشمن را آسوده نگذارند .
در آخرین لحظه و حرکت ، فرمانده گروهان اعلام می کند که " بریده است و نمی تواند ادامه بدهد " فرمانده گردان بلافاصله انگشت اشاره اش را به سوی یوسف دراز می کند .
یوسف بلافاصله بر می خیزد ، مصمم است و استوار.
فرمانده گردان وقتی می بیند که دوباره روحیه به جمع برگشته لبخند می زند و می گوید :
از این به بعد برادر یوسف دشتی فرمانده گردان شماست.
تا ساحل سپید سعادت،ص132