تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۱۵
کد مطلب : ۲۹۹۸
خاطره یک شهید
بی واسطه با شهید همت
سرویس زائرین و خادمین راهیان نور- باران سختی می بارید. به طلائیه رسیدیم همراه با خیل کثیری از جوانان انقلابی.
برات حضور را ندادند.
گفتند راهی ندارد.
با خودم حرف میزدم که من هیچ، شهید همت!
این جوانان به عشق دیدن سه راه شهادت آمدند؛ فرجی کنیدآی شهدا...
ندا آمد که مشکل رفع شده فقط از مسیرهای مشخص بروید.
آن روز هم کربلایی شده بود طلائیه...
برات حضور را ندادند.
گفتند راهی ندارد.
با خودم حرف میزدم که من هیچ، شهید همت!
این جوانان به عشق دیدن سه راه شهادت آمدند؛ فرجی کنیدآی شهدا...
ندا آمد که مشکل رفع شده فقط از مسیرهای مشخص بروید.
آن روز هم کربلایی شده بود طلائیه...
خاطره ای از زبان خادم الشهدا شهید حجت الله رحیمی
روحمان با یادشان شاد باد
«صلوات»
روحمان با یادشان شاد باد
«صلوات»