تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۲
کد مطلب : ۹۲۶۹
پدر شهید مدافع حرم:
فرزندم عاشق شهادت بود / اعتقاد به شهادت مرا مقاوم ساخت
به گزارش خبرنگار راهیان نور، قدم زدن با پدر شهید مدافع حرم روی رمل های فکه و هم کلام شدن با او از جنس مصاحبه های لطیفی است که افتخارش نصیبم شد. کاروان شهید محمدمهدی مالامیری از استان قم مهمان شهدای فکه بود.
پدر شهید مالامیری از اخلاق محمدمهدی و از خاطرات سی ساله با فرزندش می گفت. توضیح داد که چه اندازه عاشق جهاد و شهادت بود تا جایی که در هفده سالگی تصمیم بر پیوستن به حزب الله لبنان را داشته است!
حجت‌الاسلام مالامیری تواضع و ادب محمدمهدی را می ستود و می گفت: محمدمهدی اهل سر و صدا نبود و حتی ماجرای تدریس او در حوزه علمیه را نیز تا مدت ها نمی دانستیم.
از ادب محمدمهدی می گفت و این که هرگز در مقابل من نمی ایستاد و به رضایت من و مادرش در امور زندگی اش اهمیت می داد.
از حاج احمد مالامیری انگیزه محمدمهدی را در اعزام به سوریه و نبرد با باطل بیشتر جویا شدم. حاج احمد گفت: وقتی تصمیم به رفتن گرفت به او گفتم که بماند و به وظیفه اصلی خود یعنی تحصیل و تدریس بپردازد اما محمدمهدی گفت: مگر نه آن که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند هر کس ندای مظلومی را بشنود و به او کمک نکند مسلمان نیست؟ پس هر چه آموخته ایم باید به آن عمل کنیم.
پدر این شهید مدافع حرم شجاعت محمدمهدی را می ستود و می گفت که در شب عملیات در کنار مجروحین می ایستد و شجاعانه می جنگد و در ٣١ فروردین ماه٩۴ مظلومانه به شهادت می رسد.
از خاطرات کودکی محمدمهدی هم گفت. این که در کودکی مادرش می گفت: "محمدمهدی تو از بس پسر خوبی هستی آخر شهید می شوی!"
ایستادگی پدر شهید برایم شگفت انگیز بود. صدایش نمی لرزید و قرص و محکم جواب می دهد. دلیل این اسقامت را از او جویا شدم که ایمان به شهادت و اعتقاد به وعده صدق الهی پاسخش بود.
حاج احمد از دیدار خاطره انگیزش با رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کرد و از این که ایشان عبای خود را به او هدیه داده بودند خرسند بود و چه آرامشی بالاتر از دست نوازش ولی خدا بر سر خانواده شهید؟
محمدمهدی اکنون دو یادگار از خود به جا گذاشته است. بشری 5 ساله و فاطمه ٢ ساله. اما سوال اساسی این است که هزینه این گرد یتیمی بر چهره این دو گل نشکفته چقدر است؟ آن طور از مادر شهید نقل شده است دختر بزرگتر او تا شش ماه غذا نمی خورد و با سرم به او غذا می دادند. از مصاحبه که فارغ شدم در دلم ندایی به صدا درآمد که مدام می گفت: مدیونیم، مدیونیم، مدیونیم.
احسان کاظمی
خبرنگار افتخاری راهیان نور
یادمان فکه
انتهای پیام/
پدر شهید مالامیری از اخلاق محمدمهدی و از خاطرات سی ساله با فرزندش می گفت. توضیح داد که چه اندازه عاشق جهاد و شهادت بود تا جایی که در هفده سالگی تصمیم بر پیوستن به حزب الله لبنان را داشته است!
حجت‌الاسلام مالامیری تواضع و ادب محمدمهدی را می ستود و می گفت: محمدمهدی اهل سر و صدا نبود و حتی ماجرای تدریس او در حوزه علمیه را نیز تا مدت ها نمی دانستیم.
از ادب محمدمهدی می گفت و این که هرگز در مقابل من نمی ایستاد و به رضایت من و مادرش در امور زندگی اش اهمیت می داد.
از حاج احمد مالامیری انگیزه محمدمهدی را در اعزام به سوریه و نبرد با باطل بیشتر جویا شدم. حاج احمد گفت: وقتی تصمیم به رفتن گرفت به او گفتم که بماند و به وظیفه اصلی خود یعنی تحصیل و تدریس بپردازد اما محمدمهدی گفت: مگر نه آن که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند هر کس ندای مظلومی را بشنود و به او کمک نکند مسلمان نیست؟ پس هر چه آموخته ایم باید به آن عمل کنیم.
پدر این شهید مدافع حرم شجاعت محمدمهدی را می ستود و می گفت که در شب عملیات در کنار مجروحین می ایستد و شجاعانه می جنگد و در ٣١ فروردین ماه٩۴ مظلومانه به شهادت می رسد.
از خاطرات کودکی محمدمهدی هم گفت. این که در کودکی مادرش می گفت: "محمدمهدی تو از بس پسر خوبی هستی آخر شهید می شوی!"
ایستادگی پدر شهید برایم شگفت انگیز بود. صدایش نمی لرزید و قرص و محکم جواب می دهد. دلیل این اسقامت را از او جویا شدم که ایمان به شهادت و اعتقاد به وعده صدق الهی پاسخش بود.
حاج احمد از دیدار خاطره انگیزش با رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کرد و از این که ایشان عبای خود را به او هدیه داده بودند خرسند بود و چه آرامشی بالاتر از دست نوازش ولی خدا بر سر خانواده شهید؟
محمدمهدی اکنون دو یادگار از خود به جا گذاشته است. بشری 5 ساله و فاطمه ٢ ساله. اما سوال اساسی این است که هزینه این گرد یتیمی بر چهره این دو گل نشکفته چقدر است؟ آن طور از مادر شهید نقل شده است دختر بزرگتر او تا شش ماه غذا نمی خورد و با سرم به او غذا می دادند. از مصاحبه که فارغ شدم در دلم ندایی به صدا درآمد که مدام می گفت: مدیونیم، مدیونیم، مدیونیم.
احسان کاظمی
خبرنگار افتخاری راهیان نور
یادمان فکه
انتهای پیام/
